3-1-5- برف
تو آتش برافروز
تا من چیزی زیبا نشان ات دهم،گوی عظیم برف را! (باشو)
جان ژاپنی در نگاه خویش به طبیعت، با همان احساس به جهان می نگرد که بار نخست ،و عینیت الهام یافته را هم چون «هیچ چیز خاص» بیان می کند.
بسا که از سرما افسرده باشی،
اما خود را به آتش گرم مکن
بودای برفین! (سوکان)
بودا فرزانگی است و برف،پاکی .تن ،عریان،گرسنه،تشنه .اما،تو پاکی.پس، از برآوردن خواهش های نفسانی بپرهیز،که تو بودایی و چون در برابر آتش آب شدی،دیگر نه بودا خواهی ماند،نه پاک.
چه زیباست
غراب همیشه منفور
در این بامداد برفی!
زیر دروازه ی برفی
طرح لاوک و دستاس
آشکارا به چشم می آید.
(ران ستسو)
غراب،دستاس کثیف و لاوک کهنه هیچ یک در روزهای معمولی چشم گیر نیستند،اما در متن سفیدی پاک و بیکران برف،به گونه ای دیگر و آشناتر می شوند.
یکی چتر تنها
می گذرد
شام گاهی برفی.
برف،آن چنان ساده،کامل و پاک که همه ی جزئیات زائد و حرکات نالازم حذف شده است.طبیعت،تنهایی و افق بی کران را با یک احساس آرام عمیق و نامحدود از ریزش آرام و مداوم برف بیان می کند.و برف در لایه های نرم خود هر صدایی را خاموش می کند.(ع.پاشایی-1376)
سایه ی بادبادکی
شتابان پدیدار شد
بر برف
4-1-5-زنجره
با مرگی زود رس
بی هیچ نشان
صدای زنجره (باشو)
«تا هنگامی که می تواند بخواند زنده است،و تا در این لحظه زنده است،زندگی اش جاوید.از دغدغه ی ناپایداری چه حاصل؟زنجره شاید از این که ما غم فردای نیامده را می خوریم به ما بخندد.(شاملو-ع.پاشایی-1384-ص86)».
چیزی باز نمی گوید
در آواز خویش
چه زود خواهد مرد،زنجره! (باشو)
این که زنجره در آواز خویش ،هیچ نمی گوید مهم نیست؛که زنجره در آواز خویش کیفیت ناب اکنون جاوید را دارد.پس به رغم مرگ زودرس خود بی بیم و امید می خواند.و با تمام دل و جانش می خواند.زنجره زندگی اش را به تمامی زندگی می کند.هر اندازه که کوتاه باشد.مهم اینست که در آن چه بر عهده ی او بوده کوتاهی نکرده باشد.مرگ برای او ،ذاتا چیزی جز نفس طی عمر نیست.پس آدمی نادانسته لحظه های زندگی خود را تباه می کند.
لاک پوک زنجره.-
خود را به تمامی
خواند و خالی کرد!
5-1-5- گل داوودی
در نارا،
عطر داوودی ها
تندیس های معطر بودا
صدای خاموش داوودی ها ، بستگی میان شکل و بوست..بوی دلپذیری که بودا را تبدیل به چیزی فراتر از بودای معبد و معطر از بخورها می کند.هم چنان که در هایکوی زیر همه ی حواس برای شاعر هم وزنند.برای او، فرو رفتن در طبیعت باید که با همه ی حواس صورت گیرد.هنری همه جانبه و کامل.هم چون آیین چای…
چای صبح اش را می خورد
رهرو آرام است-
گل های داوودی!. (باشو)
در این جا احساس باشو،فرو رفتن در طبیعت است.آن کس که چای می خورد کیست؟برای باشو ،او،نگاهی است در عمق گل های داوودی.
در عرفان ژاپنی،موجودات پست و کوچک نیز با جامعیت بزرگ طرح عالم بستگی نزدیک دارند.و این از دید عمیق ژاپنی به واقعیات و جزئیات؛تفسیر عاطفی و مفهومی آنها و کمتر پرداختن به انتزاعات عقلی سرچشمه می گیرد؛که باعث شده است،روح ژاپنی از حساسیتی ظریف نسبت به آن چه پیرامونش می گذرد برخوردار باشد و کوچک ترین حرکت برای وی به طور نامحدودی نو و تازه باشد.در نگاه رهرو،گل داوودی ،چیزی بس فراتر از آن گل داوودی است که در جهان کثرت ها با آن روبرو می شویم.در پس ظاهر این گل زمزمه ی آرامشی است ،زیر آشوب سطحی زندگی که رهرو را به «ندانستگی»سوق می دهد.در این ندانستگی،آرامش و بی عملی چنان آگاهی عظیمی نهفته است که با هیچ مقدار از دانستگی نمی توان آن را دریافت.
داوودی سپید؛
ذره یی غبار
به چشم نمی آید. (باشو)
به نظر می رسد،که گل داوودی،بسیار و پاک و ساده، دنیایی سرشار از معنا در پس چهره دارد که همه چیز را به خوبی می نماید.بی ذره یی غبار و کدورت.اما نخست باید زنگار تاریکی از آیینه ی جان پاک کرد.
2-5- ترکیب همه ی حواس برای فرو رفتن در طبیعت
دریا تاریک می شود.
آواز مرغابیان وحشی
سپید کم رنگ است
عطر شکوفه های آلو
بالاتر و بالاترمی رود:
هاله ی گرد ماه.
هاله ی گرد ماه برای چشم،همان بوی شکوفه ی آلوست برای بینی؛سفیدی گل ها و سفیدی ماه یکدیگر را منعکس می کنند،و در آن بوی خوش لطیف یگانه اند.
3-5- لزوم شرایط درونی
توفان زمستانی
در خیزران ها نهان شد و
آرام یافت. (باشو)
خیزران مظهر خصلت و ویژگی ای است که ژاپنی آن را در حد اعلا تحسین می کند.خم شدن و تمکین،اما نشکستن در مقابل توفان زندگی؛یعنی رعنایی و صلابت را با هم داشتن. (بنیون-1383)و این برای ژاپنی طبیعت را تبدیل به غایت تکامل می کند.توفانی بر می خیزد.خیزران ها به جنبش می افتند،برگ ها می لرزند و سپس همه چیز،تمام نیروها و صداها، آرام می گیرد؛آن چنان که ژاپنی می کوشد.جانی که در برابر صداها و لرزه های جهان بیرون.هم چون طبیعت باشد.همه را در خود حل کرده و در اوج بردباری ، آرام گیرد.
برگ پولونیا
بی هیچ نفس باد
فرو می افتد.
در این هایکو ،سری نهفته است که همواره دیده و دانسته می شود؛اما به آسانی فهمیده نمی شود. لزوم شرایط درونی.نیرویی است جدا از شرایط بیرونی؛که در هر پدیده ای جاریست.در برگ پولونیا،لزوم شرایط درونی چندان قدرتمند است که برگ های بزرگ پالونیا،در روزهایی که دیگر بادی در کار نیست آرام و بی صدا فرو می ریزند.
4-5- نمود اندیشه ها در طبیعت
در دل دشت
کاکلی می خواند
ناچسبیده به چیزی.
کاکلی به هیچ چیز دل نمی بندد و نمی چسبد. روح ژاپنی در آزادی آواز کاکلی ،اندیشه ی خویش را می یابد.جهان را به تمامی زیستن و دل نبستن.و این بار نگاه او به دنبال یافتن نمود اندیشه های خویش است ،در طبیعت.(شاید ،اما،اندیشه های خویش را از نگریستن در طبیعت می گیرد.)
غوک بر آب شناور است
با نیروی چسبیدن اش
به هیچ…
5-5- یگانگی با طبیعت
تسلیم بید کن
بیزاری را به تمامی
خواهش جانت را به تمامی
شاعر ،همه ی آن چه دارد ، چه خوب و چه بد ، به بید می بخشد، و بید نرمی ،خم شدگی و تمامی حس وجودیش را به شاعر. و اکنون شاعر و بید یگانه اند.این یگانگی، نه فیزیکی است و نه محسوس.
در این لحظه ، زندگی ، آن گونه که باید ، جاری می شود.
دل گوناگون را
بسپاریم به بید.
گل های خاموش نیز
با گوش بردبار درون
در سخن اند.
شاعر، هر آنچه را که باید ،از طبیعت اطراف خویش در می یابد.در لحظه ای ، تمتم جان خویش را (گوش بردبار درون ) به گل های خاموش می سپارد و گل در خاموشی و سکوت خویش آن چه را که باید به او
می گوید. گل ، بی کلمه ای ، معنایی را می رساند ؛معنایی که در قالب کلمات نمی گنجد. و این لحظه ایست که جان شاعر با گل یکی می شود ؛ طبیعت برای شاعر نقطه اوج می شود و در لحظه او رت به معرفت می رساند.
6-نتیجه گیری
1-6- طبیعت،مرز باریک واسطه و غایت
آیا سایه ی من است آن؟
و در برگ های فرو ریخته
می نگرم. (چی گتسو)
برای روحیه ی ژاپنی ،طبیعت غایت است و هدف.و در عین حال وسیله ی شهود.اجزای طبیعت ،خود،وسیله ای می شود برای رسیدن به خود طبیعت و یکی شدن با آن «.تصاویر طبیعت تشبیهات مجازی نیستند،که خود،شهودهای اصیلند؛شخصی و بی واسطه.جان ژاپنی حقیقت را به عینه در طبیعت می یابد و می کوشد روان اش به راستی با روان جهان هم نوا باشد.در نگاه ژاپنی به طبیعت تصاویر همه ظریف و سرشار است ، و در تلاش برای پدید آوردن فضایی برای رسیدن به شهود.یادهایی که در زمان های دور انباشته اند و با یک حرکت کلی جان بیدار می شوند.همه چیز راست و مستقیم است،بی هیچ ایهام.ارزش پدیده ها نه از خاست گاهی بیرونی که از خود آن پدیده پیدا می شود.
در هایکوی« برکه ی کهن » باشو،این امر به زیبایی مشهود است.اوج ظرافت طبیعت در عین خلوص و سادگی.
برکه ی کهن،آه!
جهیدن غوکی!
صدای آب.
برای روح ژاپنی،پریدن غوکی در آب ،وانمود حقیقت می شود و موضوع دل بستن و ارزش.با شنیدن صدای جهیدن غوک در برکه ، برای باشو ،غوک،برکه،آب و باشو ،همه و همه یک چیز می شوند.
تا آن زمان که باشو صدای جهیدن غوک در برکه را نشنیده بود،همه چیز همان بود که بود.برکه،چون پیش ، برکه بود و باشو ، باشو بود ، و غوک ،غوک.همان که از ازل بوده اند.تا لحظه ای که با صدای جهیدن غوک ، باشو حقیقت را باز شناخت.«برکه ی کهن با غوکی که در آن می جهد صدایی بر می انگیزد که نه تنها در مکان که در زمان هم به پایان جهان می رسد.(شاملو،ع.پاشایی-1384-ص 160)»و کل جهان ، با خود شاعر از نیستی پدید می آید.چون باشو صدای جهیدن غوک را شنید،دیگر از برکه جدا نبود.یک تهیت یا چنینی کامل بود.غرق در شناسایی ناب و رها از واقعیت ها و آلودگی های هستی.
« و حال آیا ما برکه ی کهن یا صدای آب یا جهیدن غوک را رمز یا نماد واقعیت نهایی می نامیم؟نه.در فلسفه ی بودایی چیزی آن سوی برکه ی کهن وجود ندارد، چرا که برکه فی نفسه کامل است،و به چیزی در آن سو یا بیرون خود اشاره نمی کند.برکه ی کهن،نفس واقعیت است.(شاملو،ع.پاشایی-1384-ص160)».
و این همه ،آن نگاهی است که طبیعت را از دید انسان ژاپنی ،نه معبود،که مقدس می سازد.هدف «بی عملی» و یکی شدن با جهان و حرکت در راستای نظام موزون طبیعت اسنت و خود طبیعت وسیله ایست برای نزدیک شدن به آن.وسیله ای دنیوی برای رسیدن به تجربه ای مفهومی…
و این همه، همه است و هیچ نیست…
فهرست منابع
– بنیون،لارنس،(1383)، روح انسان در هنر آسیایی، ترجمه ی محمد حسین آریا ، تهران، فرهنگستان هنر
-تاواراتانی،ناهوکو،(1377)،ادبیات ژاپن و شکوفه ی گیلاس،ماهنامه ی کلک، دوره ی جدید شماره2
– رامین ، علی ،(1381) ،هستی شناسی هنر ژاپن ، فصلنامه ی پل فیروزه ،شماره ی چهارم.
– سادایی،فوجیوارانو(1385)،صد شعر از صد شاعر ژاپنی،ترجمه ی علیرضا سعادت،تهران ، نشر قصه
– شاملو،احمد – ع.پاشایی (1384) ، هایکو،تهران ، نشر چشمه
– شایان،حمیدرضا – قاری پور،محمد ، (1381) ، بررسی تطبیقی مفاهیم فرهنگی معماری ایرانی و ژاپنی ، فصلنامه ی آبادی ، شماره ی دوم دوره جدید
– شایگان ، داریوش،(1382) ،آسیا در برابر غرب ،تهران ، انتشارات امیر کبیر
-شقاقی،پژمان،(1384)،کالبد خدایان،تهران ، قصیده سرا
-کاواتابا،یاسوناری،(1378)، ژاپن زیبا و من ،ترجمه ی ناهوکو تاواراتانی ، ماهنامه ی کلک ،دوره ی جدید شماره ی 18-14
– ع.پاشایی ، (1376) ، ذن چیست؟،تهران ، انتشارات نیلوفر