مقدمه
معماری منظر دانشی است که روزگاری با عنوان هنر باغ آرایی Garden Art یکی از مهمترین و تاثیرگذارترین اشکال هنر به شمار می رفت، که قادر بود قالبی نو برای بیان احساسات ارائه دهد. نزدیک به صد سال است که ملاحظات کاربردی و اجتماعی و زیست محیطی ، مانع تبلور ماهیت های زیباشناختی در معماری منظر شده است. تلاش برای یافتن راه غلبه بر این بحران و همچنین روند رو به رشد مردود دانستن رویکردهایی به طبیعت که صرفا بر پایه فن آوری استوارند ، موجب شده است تا هنر به عنوان یگانه ابزار ارتباط غیر کلامی ، در سطح وسیعی جایگاه خود را بازیابد. در این مباحث به این پرسش پاسخ داده می شود که چگونه هنر در علم منظر می تواند در شکل گیری زبانی نو موثر واقع شود. هدف ، بالا بردن توانایی های طراحان برای طراحی محیط و منظر بهتر است.
سوال اصلی این است که چگونه می توان با بهره گیری از هنر، به همراه طبیعت حرکت کرد ، با استفاده از الگوهای طبیعی و فرهنگی طراحی کرد و به درجه ای از تعادل و هماهنگی به طبیعت رسید؟
در قسمت اول ، به بررسی و تیببن ویژگی های سبک پیکچرسک و دو مفهوم زیبایی و تعالی در معماری منظر می پردازیم ، که سرچشمه تحولات مهم پس از خود گردیدند و در قسمت دوم ، هنر مینیمالیسم ، هنر مفهومی و هنر خاکی را مورد بررسی قرار می دهیم.
سبک پیکچرسک
مفهومی است که از نقاشی گرفته شده است و در ابتدای قرن 16 در ایتالیا با گرفتن از لغت pittoresco نمایانگر شیوه ای بود که در آن اثرهای نور و سایه را دوباره ایجاد می کردند تا احساس یکپارچگی را در لنداسکیپ ایجاد کنند. در انگلیس در سال1782 اولین بار توسط ویلیام گیلپین با مشاهدات خود بر روی River Wye و بخش هایی از South Wales مطرح شد. در واقع پیکچرسک در انگلستان قرن 18 تقریبا معادل هر جایی بود که ارزش نقاشی کردن داشت. هر جایی که در نقاشی اضافی به نظر نمی آمد.
معنای آن در نهایت در قرن 19 به هر چیزی محدود شد که معنایش چنین بود: شیوه ای برای تجسم سازی طبیعت که مختص نقاشان است ، با دیدی منتقدانه و هنرمندانه از لنداسکیپ طبیعی. شکلی از توجه که به آدمی امکان کشف آنچه که هنرمند مجسم ساخته است را می دهد.
در سال 1850 فردریک لاالمستد و کارلوت واکس سبک پیکچرسک را ارتقا داده و اشخاصی نوآور در طراحی پارکهای عمومی بودند.سبک پیکچرسک نظریه زیباشناسی بر اساس ترکیب نقاشی گونه منظر است.آنها هنرمندانی بزرگ بودند که با قدرت فراوان به مناظره پرداختند.تفکرات و رویه های آنها مثالهایی را مطرح کرد که نور تازه ای بر طبیعت هنر افکند و حقیقت روستایی را به مناطق شهری آورد.
ریشه های دیدگاه المستد را در مورد لنداسکیپ می توان در انگلیس قرن 18 خصوصا در تئوریهای اوودیل پرایس و ویلیام گیلپین یافت. از نظر پرایس و گیلپین ، بر خلاف زیبایی که با سادگی ، تقارن ، وضوح و نرمی مشخص می شود ، پیکچرسک با پیچیدگی و تنوع تعریف می شود. کیفیت پیکچرسک از توازن ، ترتیب و تقارن کاملا جداست.بطور مثال باغی که مسیرها و فضاهای سبز آن زیبا ، موزون و متقارن است با اینکه در طیبعت خوب جای گرفته است، ضرورتا نقاشی آن لذت بخش نیست.
به عنوان مثال درختی که صاعقه به آن برخورد کرده است چیزی بیش از فقط زیبا و منزه بود – چیزی پیکچرسک بود. در این رابطه بهتر است نقل قول زیر از پرایس را مورد توجه قرار داد :” یک طرف تپه ای سبز و یکدست که بوسیله سیل های زیاد دریده شده است، ممکن است در ابتدا deformed نامیده شود. هنگامی که از خامی چنین دریدگی ای در زمین کاسته شود و تا حدی توسط تاثیرات زمین پنهان و تزئین گشت و روئیدنیها اثرات خود را گذاشتند، تبدیل به خوش منظرگی (Picturesque) می شود.”
تعالی توجه به زیبایی و تعالی در بالاترین حد کیفی طیف زیبایی شناسی منظر قرار دارد.بسط این دو مفهوم در قرن 18 ، افکار زیادی را به سوی خود جلب کرد. این دو مفهوم ، بشدت طراحی منظر و رشته های مرتبط ، بخصوص سبک پیکچرسک را تحت تاثیر قرار می دهند و تا به امروز از جنبه های اساسی تحسین منظر محسوب می شوند. در بسیاری از کشورها ، این دو معیار از معیارهای اصلی ایجاد پارکهای ملی نیز بوده اند. امروزه شاید بحث در خصوص تمایز زیبایی و تعالی نامناسب به نظر آید، چرا که مسائل محیطی دیگری در اولویت قرار گرفته اند. با این حال ، ارزیابی درباره عواملی که این مفاهیم از آنها گرفته شده اند ، ارزشمند است . این به ما کمک می کند تا بفهمیم مردم چه چیزهایی را و به چه دلیل ترجیح می دهند و طراحان چگونه می توانند مناظر روزمره ای را طراحی کنند که موجب ایجاد لذت شوند.
تجربه تعالی زمانی روی می دهد که شکوه منظره ای که درک آن دشوار و محدود است ، حواسمان را فرا گیرد.این گونه مناظر ، تخیل و ظرفیت قضاوت ما را نیز متوجه خود می کند ، درست مانند آنکه بخواهیم ایده جهان بی نهایت را درک کنیم.منطق ما می تواند یک ایده کلی را بپذیرد ولی تخیل ما دچار مشکل می شود.این معمولا اولین احساسی است که به افرادی که از کوههای هیمالیا در نپال ، گراند کانیون در آمریکا و آبشار نیاگارا بازدید می کنند ، یا به صحرا یا جنگلی نامحدود نگاه می کنند، دست می دهد.
مهمترین تمایز بین زیبایی و تعالی آن است که در زیبایی می توانیم کل منظره را درک کرده و از آن لذت ببریم.بنابراین می توان آنرا ارزش گذاری کرد. در مورد تعالی از آنجا که نمی توانیم به طور کامل آنرا درک کنیم ،ارزشی که برای آن می توان قائل شد به دلیل ایجاد حس ترس و نه وجود آن می باشد.چنین واکنشی ممکن است لذت بخش نباشد.
منظر متعالی بیش از آنکه حس زیباشناسنانه ما را برانگیزد ، موجب تحریک ما می شود. احساس تعالی زمانی روی می دهد که ما در مناظری پیچیده و در مقیاسی بزرگ قرار می گیریم.ممکن است این احساس آنقدر قوی باشد که قادر به رویارویی هر روزه آن نباشیم،ولی به عنوان یک احساس مهم و با ارزش باقی بماند و ما را به قول شوپنهار از خودآگاهی و پافشاری بر تمایلات برهاند.
مناظر طبیعی به دلیل پیچیدگی الگوها و فرایندهایشان بیشتر قادر به ایجاد تجربه تعالی اند. با این حال مناظری که توسط انسان در مقیاسهای بزرگ ایجاد می شوند،مانند منظر شهری یا فضای درون یک کلیسای بزرگ گوتیک نیز می تواند چنین احساسی را ایجاد کند.
در تعریف دیگری از تعالی بیان شده است ،” نتیجه اثر وحشت یک لنداسکیپ وسیع و ویران که در مواجهه با نیروهای طبیعت می تواند تولید و ارائه شود.”
ما تمایل داریم در مقابل مقیاس مناظری مانند آتشفشانها ، یخبندانها و یا تندبادها احساس کوچکی و ضعف کنیم.احساس خطر بالقوه ونه بالفعل شدت تمایل این تجربه را افزایش می دهد.
7 ویژگی برای تعالی بیان می کنند :
“ابهام ، قدرت ، بیکرانی ، ابدیت ، توالی و غیر یکنواختی.”
منابع:
1.بل،سایمون،منظر،الگو ،ادراک و فرایند،ترجمه بهناز امین زاده،دانشگاه تهران،موسسه انتشارات و چاپ،1382.
2..هنر در طبیعت ،فصلنامه معماری شماره 13+12، 1382.
3..فیضی،محسن،مینیمالیسم گرایشی هنرمندانه به معماری منظر،فصلنامه معماری ایران،شماره13+12، 1382.
4.الکساندر ،کریستو،معماری و راز جاودانگی،ترجمه مهرداد قیومی بیدهندی،تهران انتشارات دانشگاه بهشتی،1381.
5.فداکاری،سمیرا،”منظر بی پیرایه” ،پایان نامه کارشناسی ارشد،دانشگاه شهید بهشتی،1386.
6.مسگرانی،نونا، “طبیعت گفتگو کننده “، پایان نامه کارشناسی ارشد،دانشگاه شهید بهشتی.
5. http://www.wikipedia.org
6. http://www.pwpla.com