01
زمان و مکان

ساختار يک مکان حالت ثابت و ابدي نيست. به عنوان يک اصل بعضي‌ وقتها مکانها به سرعت تغيير مي کنند. اما اين تغيير سريع به آن معنا نيست که روح مکان لزوماً تغيير کند يا از دست برود. يکي‌ از اصول و شرايط لازم براي ادامه زندگي‌ انسان وجود کانونهاي پايدار زندگي‌ است. يعني‌ مکان هايي‌ که هويت فرد را در طول زمان حفظ نمايد.
اما اين پايداري چگونه با پويايي‌ و تغيير سازگار است؟ نکته اول ظرفيت يک مکان است. هر مکان بايد ظرفيت دريافت محتوا هاي متفاوتي‌ را در محدوده هاي مشخصي‌ داشته باشد. مکاني‌ که فقط براي يک منظور ساخته شده باشد به زودي بدون استفاده خواهد شد. اين انعطاف کمک ميکند تا مکان با وجود هويت هاي مختلفي‌ که کسب ميکند، در طول زمان پايداري خود را حفظ نمايد.
نکته مهم ديگر اين است که يک مکان مي تواند به گونه هاي مختلفي‌ تفسير شود. بنابرين در شرايط يکسان يک مکان مي تواند از ديد افراد گوناگون به صور مختلفي‌ ادراک و تفسير شود.
اما حفظ و نگهداري يک مکان در طول زمان به معني‌ انسجام بخشيدن به ذات و اصل آن در بستر زماني‌ جديد است. با وجود اينکه افراد گوناگون با توجه به پيش زمينه هاي فرهنگي‌، اجتماعي‌، شخصي‌ و … ميتوانند تعابير و تفاسير گوناگون از يک مکان داشته باشند و اين تفاسير با توجه به زمان مي تواند متفاوت باشد، اما اگر يک مکان بخواهد به صورت عرف در بيايد، يعني‌ اينکه عموم مردم در مدت زمان طولاني‌ آن را به يک هويت بشناسند، يک جنبه و يا سخن کالبدي، بسيار مشخص، روشن با شخصيتي‌ قوي ، بايد حرف خود را به صورت واضح براي مخاطب بيان نمايد ، و اين بيان از هويت در طول زمان طولاني‌ حفظ و نگهداري شود.
ويژگي‌ يا شخصيت کلبدي که از آن سخن به ميان آمد مي تواند يک عنصر فيزيکي‌ مشخص يا سمبوليک، ويژگي‌ کالبدي همچون “ارتفاع‌ عناصر”، “رنگ”، “ارتفاع فضا”، “گستردگي”‌ و غيره باشد، ويژگي‌ هايي‌ که در مخاطبین يک احساس و يا ادراک مشابه را پديد بياورد.

روح مکان
genius loci يک مفهوم رومي‌ است. بنابر باور هاي کهن رومي هر وجود مستقلي‌ داراي يک genius يا روح محافظ خويش است. اين روح به مردم و مکانها زندگي‌ مي بخشد و از تولد تا مرگ همراه آنهاست و محيط و ذات آنها با اين روح تعيین ميشود. لذا genius بر چيستي‌ يک چيز دلالت دارد. اين روح نشان مي دهد که انسان کهن محيط پيرامون خود را توسط محيط هاي می شناخته و تجربه مي کرد. نيز دريافته بود تجلي‌ روح مکاني‌ که او در آن زندگي‌ ميکرد از اهميتي‌ بسيار برخوردار است. در گذشته برقراري چنين ارتباطي‌ با روح مکان از نظر فيزيکي‌ همانقدر مهم بود که ارتباط رواني‌ مهم بود.
براي مثال در مصر باستان تنها حاشيه رود نيل نبود که مطابق طغيانهای رود نيل ساخته مي شد بلکه اين مدل دقيق در شهر سازي و مکان هاي عمومي‌ و طرحي‌ محيط هم به کار گرفته مي شد. بهره گيري از هندسه و نظمي‌ جاودن به مصريان احساس آرامش مي بخشيد.
تصور روح مکان به معناي‌ قبول يک هويت براي مکان است که انسان با حضور در آن تحت تاثير اين روح قرار مي گيرد و رفتارهاي وي تحت اثر آن شکل مي گيرد. در سنين کودکي‌ و خردسالي‌ روح مکان تاثير زيادي در کودک دارد و روح مکاني‌ که او در آن زندگي‌ ميکنند بر آموزش آنان تاثير گذر است. مي توان تصور کرد که کودکان ونيزي به سبب تجربهٔ مکان زيباتر و ملموستر نسبت به کودکان تهراني‌، ديدي متفاوت داشته باشند، يا کودکان روستايي‌ ديد لطيفتري از کودکان شهري داشته باشند. اينکه شهري مانند وين شهر معماران و موسقيدن ها است نيز برگرفته از تاثير روح مکان است. وجود اخلاق و رفتارهاي مشترک در ميان اهلي‌ يک شهر يا يک محله بيان کننده منظور ما از روح مکان است.

مکان و مفهوم سکونت
مسکن معرف رابطه کلي‌ انسان-مکان است. بدين ترتيب که هرگاه انسان اسکان يابد، به طور همزمان در فضا جايگزين شده و تحت تاثير نهاد محيطي‌ مشخصي‌ قرار مي گيرد. براي دست يابي‌ به آنچه که هايدگر آن را” ماءوا” و نوربرگ شولتز آن را “جا پای هستي”‌ مي نامد، بشر بايد موقعيت خود را تعيین کند، بداند که کجا قرار گرفته، همچنين بايد هويت خويش را در محيط بشناسد،يعني‌ نيازمند آگاهي‌ از چوني‌ يک مکان مشخص است.
از طريق روابط فيمابين عناصر لينچ مانند “گره ها”و”مسيرها” ميتوان تصوير محيطي‌ را بنيان نهاد. او مي گويد يک تصوير محيطي‌ خوب به مالک خود درک مهم امنيت احساسي‌ مي‌ بخشد. بر اين اساس تمامي‌ فرهنگ ها، سيستم هاي تعيين موقعيت خود را توسعه داده اند،در غالب مورد اين سيستم هاي تعيین موقعيت بر مبنا يا سرچشمه گرفته شده از يک ساختار طبيعي‌ است.آنگاه که اين سيستمها ضعف داشته باشند تصویر سازی از مکان(making image) دشوار بوده و انسان احساس گمشدگيlost “‌” مي کند؛ بنابرين قابليت تجسم آن طورکه لينچ اظهار ميدارد کيفيتي‌ محيطي‌ است که انسان را از گرفتار شدن به اين احساس حفاظت مي کند. مقصود لينچ آن است که عناصري همچون “شکل” و “رنگ”، يافته هاي بسيار سودمند ذهني هستند ‌ که قادر به شکل دهي‌ يک ساختار فضايي‌ مي‌ باشند.
براي دست يابي‌ به احساس تعلق حقيقي‌ يا همان مفهوم سکونت بايد دو تابع‌ تعيين وضعيت يک فرد و برخورداري از يک هويت حقيقي‌ با هم شکل بگيرند.
در اين تعبير ساکن شدن به معني‌، دوست شدن با يک محيط مشخص است به طور مثل يک نروژي بايد با مه و بادهاي سرد و يخ، انس بگيرد و يک عرب با گرما و شنهاي روان. براي هر فرد محيط طبيعي‌، به عنون يک تجربه معني‌ دار، تلقي‌ ميشود و تا حدي سکونت او با اين مفهوم نزديکي‌ دارد.اما براي انسان مدرن و شهر نشين اين ارتباط به ارتباطات جزئي تر تبديل شده است و در غالب مورد به شناسايي‌ فرد از عناصر انسان-ساخت همچون خيابان ها، ميادين، و ساختمان ها محدود شده است. سکونت بشر شهر نشين وابسته به شناخت و انس گرفتن با چنين محيط هاي ساخته اي است.
اگر بخواهيم تعريف کاملي‌ از ارتباط مفهوم مکان و مفهوم سکونت بدهيم، مي توانيم موضوع را به اين صورت جمع بندي بکنيم. هويت بشري تا حد زيادي تابع‌ مکان و اشيا است؛ هويت يابي‌ عنوان مبنايي‌ براي احساس تعلق و تعين موقعيت وي را قادر ميسازد که بخشي‌ از طبيعت بشود. اسکان به معناي تعلق به يک مکان واقعي‌ است. مکاني‌ که فرد آن را کامل بشناسد و درک کند و تصور کلي‌ آن را در ذهن خود، ايجاد کرده باشد. مکاني‌ که با حس تعلق به آن انسان نيز بخشي‌ از هويت آن مکان خواهد شد.

خلاصه و جمع بندی
پدیده ی مکان یک تمامیت از تمام عناصر و اجزایی است که آن را تشکیل می دهند و قابل تفکیک به عناصر تشکیل دهنده ی آن نیست.
می توان مکانها به دو دسته تقسیم کرد: 1- مکانهای طبیعی (زمینهای بکر یا منظر)، 2- مکانهای انسان ساخت. ساختار مکانها عبارت است از فضا به علاوه ی هویت.
فضا ساختار فیزیکی تشکیل دهنده ی مکان و در واقع جداکننده ی بیرون و درون است. هویت به کیفیت کلی درک شده از مکان گفته می شود، هویت جوهره ی اصلی مکان است. هویت هر مکان باید مطابق با خواسته ی مورد نظر از آن مکان باشد.
مطابق تعریفی دیگر می توان از مکان به عنوان فضاهای زنده شده تعبیر کرد، مکان یعنی فضایی که در آن زندگی جریان دارد.
مکان دارای اثری دوجانبه است، از طرفی حضور انسان و زندگی در جریان در فضا بر روی هویت مکان اثر می گذارد و از طرف دیگر روح حاکم بر مکان بر انسانها و جریان زندگی آنها مؤثر است.
این تأثیر روح مکان همان است که در تعابیر رومیان باستان به عنوان genius loci که روح محافظ و تأثیرگذار هر مکان است، نام برده می شد.
در پایان درباره ی رابطه ی بین مفهوم سکونت و مفهوم مکان باید گفت که ساکن شدن در یک محل به معنای در تطابق قرار گرفتن با روح مکان، احساس تعلق کردن به مکان و احساس آرام شدن در یک مکان است.

منابع و ماخذ
– نوربرگ شولتز، کریستین، سید احمدیان، علیرضا، معماری: حضور، زبان و مکان، معمار نشر، 1381
– نوربرگ شولتز، کریستین، امیر یار احمدی، محمود، مفهوم سکونت، نشر آگه، 1380
– فون مایس، پی یر، آیوازیان، سیمون، نگاهی به مبانی معماری از فرم تا مکان، انتشارات دانشگاه تهران، 1383
– نوربرگ شولتز، کریستین، طهوری، نیِّر، مجله ی معمار 13، 1380
– لینچ، کوین، مزینی، منوچهر، سیمای شهر، 1374
– کورت گروتر، یورگ، پاکزاد و همایون، جهانشاه و عبدالرضا، زیبایی شناسی در معماری، انتشارات دانشگاه شهید بهشتی، 1375

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *