مقدمه:
بشر ابتدای خلقت زندگی خود را در بهشت آغاز کرد، اما امروزه یکی از موضوعات مطرح و نگرانی های جدی «رابطه رو به زوال انسان و طبیعت» است .
در جهان بینی ایرانی طبیعت مرتبه ای از سلسله مراتب وجود است و سیرحرکتی به سوی آن مرحله ای از راه معرفت است که آن نشاءت گرفته از جهان بینی فرهنگ ایرانی و جهان بینی مینوی است.
پس در پی یافتن این نوع جهان بینی در عرصه ی باغ و باغسازی ایرانی این سوالات مطرح می شود که:
فرهنگ ایرانی چگونه در ساختار وعناصر باغ ایرانی تاثیر گذاشته ؟
چگونه باغسازی به عنوان کهن ترین هنرایرانی تازگی و طراوت نمادین خود را حفظ کرده است؟
آیا جنبه های معناگرا در راز جاودانگی باغها موثر بوده اند؟و آیا می توان هنر باغسازی را به عنوان هنر قدسی دانست ؟
بررسی هنر در فرهنگ ایرانی و جایگاه آن در دین
1-1 تعریف هنر: هنر، یکی از بارزترین جلوههای اسرارآمیز فرهنگ و تمدن انسانی است که همواره بر حیات انسانی سایه افکنده است. در تاریخ فرهنگ و هنر انسانی، معنای هنر با نوعی الهام و اشراق همراه بوده است که گاهی عقل و ادراک انسانی از درک سرّ آن عاجز است. این موضوع نمایانگر این نکته است که هنر بیشتر با جان پاک هنرمند و یا سبک بیان او پیوند دارد، نه با صورتهای ذهنی و خیالی وی.
تولستوی در مورد هنر می گوید:«هنر، فعالیت انسانی است که انسان آگاهانه و به یاری علایم ظاهری، احساسات تجربه شده خود را به دیگران انتقال می دهد، به طوری که آنها نیز آن احساسات را تجربه نمایند و از « مسیرحسی» و «خیالی»که هنرمند از آن گذشته است می گذرند.» برداشت او هنر را وسیله ی کسب لذت ندانسته بلکه وسیله ای برای ارتباط انسانها جهت سیر به سوی سعادت فرد و جامعه انسانی می داند.
اقبال لاهوری نیز مقصود از «هنر»، اکتساب حرارت و نشاط ابدی تعریف کرده و فلسفه را در شور و نشاط و سیر حرکت به جانب « لقای الهی» میداند. هنر، هدیهای الهی و آسمانی در باطن انسان است و از جایگاه خاص برخوردار است.
بنابراین:
- هنر، مبتنی بر نوعی علم و معرفت باطنی است که سرچشمهای آسمانی دارد.
- هنرمند آنچه را در جمال هستی شهود مینماید، به زبان و قالب هنر، بیان میدارد.
- زبان هنری مانند زبان عرفان جنبه نمادین دارد.
- نفس هنر در عالیترین جلوه و ظهور خویش، نوعی تجلی نشأت گرفته از تجلی جمال و صورت زیبای حق در جان و خیال هنرمند است.
2-1 تعریف دین:
درطول تاریخ، دین همواره در تفسیر جهان هستی (در بعد نظری) ودگرگون ساختن جهان آدمی(در بعد عملی) محوریت بنیادی وتام وتمام داشته است. اما مهمترین مأموریت آن آموزش واقعیت ها به انسان وهدایت عملی او در جهت شکوفایی استعدادها وبه فعلیت رساندن توانمندیهای اوست. از جملهء این مجموعه استعدادهای فطری آدمی، دوعنصر اساسی: یکی عقل و اندیشه و دیگری احساس و عاطفه است، که گفته اند: از اولی حکمت زاید و از دومی هنر. وشاید هم وحدت و باروری هردو عنصر-عقل واحساس- است که به آفرینش و پیدایش این دو پدیده – حکمت وهنر- انجامیده و می انجامد. در هر صورت حکمت وهنر زاییده انسان واستعدادهای او می باشند.
بنابراین:
- دین، منشأ ومبدأ الهی داردو مبتنی بر شعور ذاتی وفطرت وطبیعت زوال ناپذیر آدمی است.
- و با قرارگیری در مسیر حرکتی دین، سیر نامنتهای آدمی را در صراطی مستقیم قرار می دهد ،که « متصل به قرب خداوند » است و سرانجام به «کمال مطلق» پیوند می خورد.
3-1 شباهت های دین و هنر:
- دین وهنر دارای خواستگاه مشترک بوده وهر دو ریشه در فطرت وطبیعت آدمی دارند.
- هر دو دارای محتوا وقالب یا باطن وظاهر می باشند.
- هر دو در زمینه پیام رسانی، « هست و نیست ها »و« باید ونبایدها »مطرح می کنند .
- دین وهنر قابل تجربه یا به اصطلاح کشف وشهود عرفانی است.
- هردو پویا ودینامیک بوده .
- هرکدام به اندازه بنای سعادت وخوشبختی انسان مؤثراند .
- انحصاربه طبقه خاصی نیست وهمه انسان ها می توانند از نعم معنوی هر دو استفاده کنند .
- گرچه طبیعت اصلی دین وهنر، پاک وبه دور از آلودگی است؛ اما هر دو دچار آسیب وآفات مانند ریا وتظاهرمی شوند اینجاست که نه آن دین است ونه این هنر.
- منشاء استعداد بشر در رابطه باپذیرش «باورهای اصیل دینی» و هم «آفرینش های هنری» فطرتی هماهنگ است.
4-1 تفاوت های دین و هنر:
- منشأ فاعلی دین، خداوند واراده او ومنشأ فاعلی هنر، قدرت خلّاقه انسان ونیروی ابتکار اوست.
- سایه دین بر تمام جنبه های مادی ومعنوی زندگی انسان گسترده است ولی هنر در برگیرنده بخشی از زندگی انسان است .
- ارائه هنر بطور طبیعی در بند قالب، فرم وشکل نمود پیدا کرده، اما دین نیازی به صورت ، هیئت وشکل ندارد .
- جوهره اصلی دین قرین تقدّس است؛ ولی هنر نمی تواند همواره مقدس باشد.
- ادراک حقایق دینی بیشتر از راه « تعقل وتدبر» است؛ ولی درک لطایف هنری بیشتر از طریق «احساس وعاطفه »است.
- «معنا گرفتن» کار نخستین واوّلیه هنر است ، ولی«معنا بخشیدن»عمل اصلی دین است.
- غایت وحقیقت دین، ارتباطات چهارگانه: انسان با خود، انسان با خدا، انسان با جهان هستی، انسان با انسان، را در بردارد؛ ولی هنردرحوزه ارتباط انسان با انسان می باشد.
- دین ، در همه ارکان دارای جاذبه صوری وکشش ظاهری نیست؛ ولی هنر با توجه به خصوصیت شکلی اش همواره از یک نوع جاذبه وکشش صوری برخوردار است.
در نتیجه:
1- دین و هنر در طول هم می باشند
2- دارای خواستگاه مشترک- فطرت- اند.
3- درغایت هم، دارای هدف – تعالی و رشد انسان – مشترکند.
بنابراین دین برای هنر می تواند به منزله« قلب » باشد و هنر برای دین می تواند به منزله « قالب» و حوزه کارکرد دین بسیار گسترده تر از هنر، و اراده او حاکم بر اراده هنراست.
5-1 هنر سنتی:
با توجه به اهمیت هنر سنتی در ایجاد محیطی مناسب برای حیات معنوی انسان و رابطهی عمیق آن با جوانب و گسترهی امور ماورالطبیعی، بحث دربارهی هنر به طورکلی و خصوصاً هنر سنتی، نزد سنتگرایان از اهمیت خاصی برخوردار است. به اعتقاد سنتگرایان در باور هنرسنتی – قدسی درک متقابلی است میان حکمت و حقیقت. در این میان، هنر به مانند پلی است که این دو مفهوم را به یکدیگر نزدیک میسازد و در صورت اتصال و تلفیق حکمت و حقیقت، هنر سنتی از دل آن سر بر میآورد. بنابراین از این دیدگاه هنر را در خدمت متافیزیک برده و از آن بستری برای « معرفت » و « رحمت » می دانند.
نصر در مورد هنر قدسی معتقد است: « هر هنرقدسی، هنرسنتی است، لیکن هر هنرسنتی هنرقدسی نیست.» و در باورتیتوس بورکهارت: «هنرمقدس مبتنی است بر دانش و شناخت صورتها یا به بیانی دیگر بر آیین رمزیای که ملازم و دربایست صورتهاست.»
نصر دربارهی اهمیت معنای صورت در بافت سنتی، به تبعیت از آموزههای افلاطونی و ارسطویی و نگاهی نافذ به اسلام که خداوند را المصوَّر، یعنی آفرینندهی صورتها، نامیدهاند، معتقد است: «هر شیء دارای صورت و محتوایی است که این صورت، آن را دربردارد و منتقل میسازد. تا آنجا که به هنر قدسی مربوط است، این محتوا همیشه امر قدسی و یا حضوری قدسی است که وحی الهی آن را درصورخاص جای داده است، وحیای که برخی رمزها، صور و تصاویر را تقدس میبخشد تا بتوانند حاملان این حضور قدسی باشند و آنها را به محملهایی برای طی طریق در مسیر صیرورت تبدیل میکند. گذشته از این، به برکت آن صورقدسی است که آدمی قادر است از درون تعالی پیدا کند و به ساحت درونی وجود خویش راه یابد و به موجب آن فرایند به بصیرتی نسبت به ساحت درونی همهی صور نایل شود.»
بنابراین هنر اساساً، زبان صوری یا رمزی سرشار از معنی است و معنی نیز سر در عالم مثال و صنع الهی دارد و هرجا که یک سنت کامل یافت شود وجود 4 چیز را اقتضاء می کند : 1- دارای منبع الهام است2- دارای برکتی الهی است3- روشی برای تحقیق است 4- تجسم سنت ، نه تنها در آراء و باورها بلکه درتمام ابعاد وجودی انسان یافت می شود.
پس تفکر سنتی بازگشت به اصل و سرشت حقیقی و طبیعت نخستین آدمی است و طبق همین دیدگاه ، هنر سنتی پیروی از قواعد طبیعت است.
1- هنر دینی و غیر دینی:
هنردینی معمولاً به مقدس- مسئول ومتعهد- مکتبی، نیز تعبیر شده است و دردیگرسو از هنرغیردینی، نیز به غیرمتعهد و بی مسئولیت- مبتذل- و غیرمکتبی یاد می شود.
تیتوس بورکهارت در رابطه با هنرمقدس می گوید: « هنرمقدس در واقع نماد هستی فراطبیعی را در درون خود نهفته دارد. از این رو صورت این هنر هم باید حامل چنین نمادی باشد.» طبق نظریه تیتوس بورکهارت : هنر دینی را هنری می داند که صرفاً موضوعش مسائل دینی و مذهبی باشد ، ولی صورتش می تواند از صورتهای هنری غیردینی هم باشد. مثل هنرهای رنسانس و باروک نمونه تمام عیار هنردینی است ولی هنرقدسی نیست .
نگاه شووان شاعر و هنرمند آلمانی نیز از هنر دینی اینگونه بیان می کند: « ارزش هنردینی از اینجا سرچشمه می گیرد که این هنر یک ذکاوت و بینشی را دربرداشته و انتقال می دهد که جامعه بشری فاقد آن است. مانند طبیعت بکر و دست نخورده. هنردینی دارای خصلت و فعل عقل است که آن را توسط زیبایی متجلی می سازد. هنردینی، صورت آن حقیقتی است که خود، ماوراء عالم صور است. تصویر از حقیقتی که هیچ گاه خلق نشده است.»
و از دیدگاه اسلام «هنر قدسی» بیش از هر چیز نمود و نمای وحدت الهی است، هم در جمال و هم در جلال.
بنابراین «هنر قدسی» هنری است که صورت اش، قدسیت را القاء می کند و رمزی است که انسان را از عالم ماده به عالم ماوراء پیوند می دهد .
7-1 هنر قدسی در فرهنگ ایرانی:
امر قدسى را در سايه بينش سنتى نسبت به هستى و جهان، به معناى اعم كلمه، مىتوان شناخت و بينش سنتى همان ديدگاهى است كه بشر همواره بر مبناى آن خويشتن را نگريسته است و هنوز هم در بسيارى از كشورهاى شرق، از اين ديدگاه به خود مىنگرد. البته مقصود از «سنت»، صرف عادات و رسوم متداول نيست، بلكه سنت از آسمان نزول مىيابد و مبناى روحانى و متافيزيكى دارد. هستى در جهانشناسى سنتى داراى ساختارها و ساحتهاى وجودى متعددى است.
1- «مبدأ ماورايى و فوق كيهانى»
2- «وجود محض»
3- «عالم عقول»
4- «عالم نفوس»
5- «جهان خاكى» و انسان در این مراتب در«جهان خاكى» بسر مىبرد كه در عين حال محاط در مراتب وجودى برتر از خود نیز است. زندگى انسان سنتى در پيوند با كليت هستى طى مىشود، هر چند تفسير متافيزيكى و جهان شناختى آن از دايره فهم عامه مؤمنين خارج است و به نخبه اهل تفكر تعلق دارد.
در ايران نیز، هنر اسلامى، موتيفهاى هنرى بسيارى را از ايران پيش از اسلام و ميراث هنرى فوق العاده غنى آن و نيز موتيفهايى را از آسياى مركزى اقتباس نمود. اما اين موتيفها به واسطه روح اسلام، استحاله يافتند و به عنوان اجزايى از ساختارهاى اسلامى به كارگرفته شدند. همين امر درباره هنر زرتشتى دوره هخامنشى هم صادق است كه برخى روشها و قالبهاى بابلى و «اورارتو» را به كارگرفت، اما به آنها صبغهاى كاملاً زرتشتى بخشيد.
تقريباً همه آثار هنرى ارزشمند باقى مانده از اين دوره داراى ويژگى مذهبى يا شاهانهاند و چون پادشاهى، به طور قطع، رنگى مذهبى داشت، هنر شاهانه با جهان بينى زرتشتى كاملا مرتبط بود. به عنوان مثال آرتور پوپ اعتقاد دارد كه حتى «پرسپوليس» پيش از آنكه به عنوان كاخى براى استقرار حكومت سياسى بنا شده باشد، براى انجام مراسم مذهبى بنا شده است.
علاوه بر اين، فرمهاى معمارى و باغها قطعا از خصيصهاى سنتى و تمثيلى برخوردار بودند. فىالمثل، باغ به صورت ماندالا حول يك مركز درونى شكل مىگرفت و بهشت را متمثل و تداعى مىنمود.
اين نكته خود در خور تأمل است كه لفظ PARADISE در زبانهاى اروپايى، همچنان كه كلمه «فردوس» در زبان عربى، از ريشه اوستايى «پئيرى ـ دئه زه» (PAIRI-DAEZA) به معنى «باغ» مشتق شدهاند و «پئيرى دئه زه» در اصل، تصوير زمينى باغ آسمان بهشت بوده است.
اطلاعات درباره ساير مذاهب ايران باستان، نظير ميتراييسم و مذهب مانى، ناقص است بنابراین چگونگى پيوند هنر قدسى با اين مذاهب را به وساطت نهادها و اصناف خاص به درستى نمی توان دریافت. تنها به ذكر اين نكته می توان اكتفا نمود كه هنر نقاشى در مذهب مانى موهبتى «اعجاز گونه» تلقى مىشد كه مؤسس اين حركت مذهبى را از ديگران متمايز مىنمود.
هنر قدسى اسلام، هم از جهت صورت و هم معنا، با «كلام الهى» و وحى قرآنى مناسبت دارد. چون «كلام» اسلامى بر خلاف مسيحيت كالبد بشرى نپذيرفته، بلکه به صورت كتاب نزول يافته است، هنر قدسى با تجلى حروف و اصوات كتاب الهى سر و كار دارد
هنر قدسى اسلامى قالبهاى بيانى ديگرى را نيز در برمىگيرد، اما هنر قدسى به معناى دقيق لفظ شامل معمارى و خوش نويسى است كه با تار و پود صورت و معناى قرآن در آميختهاند و گويى از آن «جارى مىشوند».
هنر سنتى و بالاخص هنر قدسى ايرانى، ميراثى افسانهاى از خود باقى نهده است. قوم ايرانى با استعداد عظيم و ذوق خود هنرى آفريده كه در آن واحد هم حسى و هم معنوى است؛ در عين آنكه طبيعت گذرا و فانى جهان را يادآور مىشود، زيبايى آن را جلوهگر مىسازد؛ تجلى الهى را در صور و اشكال جميل نمود مىبخشد و در عين حال، ذات برتر و ماورايى منشأ جلوات را متذكر مىشود.
اما جایگاه باغ ایرانی در فرهنگ ایرانی چگونه است ؟
دین، درمتن و بطن همه تاملات هنرمندان و معماران ما درطول هشت هزار سال تاریخ مکتوب این کشور همواره جریانیت ِجسور و جمیلی داشته است. نظام ِطراحی ما همواره متاثر از نظام اعتقادی ما بوده است. باغ سازی که از آن ِطبع ِبلند و رشید و خلاق ِایرانی بوده است نمونه ی بارز بر این ادعاست که تا چه حد نظام هنری و معماری ما متاءثر از خاستگاه اعتقادی ما بوده است.
هنرمندان ما براساس معتقدات دینی خود همیشه به دنبال جستن خاستگاه اساسی و اصیل هرچیز بوده اند و به یقین خاستگاه همه باغ های خرم، باغ بهشت است. اگر هنر را آراستن طبیعت بر اساس الگوهای نامیرای ماوراء طبیعت تعریف کنیم آنگاه درخواهیم یافت که تاءسی معماران ما در ساختن باغ به خاطره های ازلی مینوی خویش، بسیار توجیه پذیراست.
هر چيز كه از اصل خود جدا شده، آخر به اصل خود مي پيوندد. «اين قانون دايره است»
باغ در سرزمین های گرم و خشك نشانه ای از سرزندگی خاك و تمثیلی از بهشت برین بر گستره زمین می باشد. قرآن كریم با تكیه بر تصاویری كه انسان از سرسبزی و خرمی طبیعت دارد بهشت را در جهان آخرت توصیف نموده است. پس از اسلام، معماران مسلمان با عنایت به همین توصیف های زیبا، بهشت هایی را در این جهان فناپذیر درذهن خود به تصویرکشیدند كه به راستی نمادی از جنت است.
اما این باغ بهشت گونه که ذوق خلاقه معماران ایرانی آن را آفریده تفاوتی ذاتی با بهشت دارد اگرچه هرآنچه به بهشتیان داده می شود ایشان اظهار می دارند که (قالو هذا الذی رزقنا من قبل و اتوا به متشابها) پیش از این در دنیا مشابه آن به آنان داده شده است. تفاوت آن در تحول پذیری باغ این جهانی است. در باغ بهشت همه چیز در«شدن» محض است و از آنجا که عالم ترکیبات متصور نیست حرکتی هم درکار نیست. حرکت و تحول پذیری از خصایص این عالم است. مگر نه این که حرکت عبارت است از«خروج تدریجی» ولاینقطع از قوه و ورود ِتدریجی ولاینقطع به فعل؟ زمانی که همه چیز در فعلیت ِناب خود قرار داشته باشد و قوه ای در کار نباشد حرکتی هم در کار نیست. برای همین است که هنرمندان و شاعران ما در مقام تبیین ذوقی این باغ جاویدان به زمان و مکان فرامتعارف اشاره کرده اند و اذعان داشته اند که در بهشت زمان و مکانی نیست:
مقیم کوی تو تشویش صبح و شام ندارد
"دانلود فایل های پیوست مطلب" ----------------------------------------------------------------------------------------- نقش اعتقادات و باورهای دینی در باغسازی ایرانی - قسمت اول (422.2 KB)      تعداد دانلود: 6      زمان آخرین دانلود: چهارشنبه, 10 ژانویه 2018 ------------------------------------------------------------------------------------------