معنای زمان
زمان منظر، مانند زمان در یک جمله، در انتقال معنای مورد نظر موثر واقع می شود. و اگر نادیده انگاشته شود، مواد، فرم ها و یا فرایندهای انتخاب شده برای ساخت منظر، معنای مورد نظر را انتقال نمی دهند، آن را تضعیف نموده و یا قادر به بیان آن نیستند. زمان در منظر نسبی است و به ندرت می توان چگونگی تشکیل تمامی اجزای یک منظر را در یک زمان خاص مشاهده کرد.
ادراک توالی روشنایی و تاریکی یک حس مشترک را القا می کند که آن حس مشترک حرکت است. لازمه حرکت فضاست و لازمه ادراک تداوم فضایی حرکت. حرکت زمان را در بطن خود دارد؛ ادراک توالی دو فضای تاریک و روشن نیازمند زمان است . به این ترتیب می توان چنین پنداشت که در مقابل فرم که جنبه فعال فضاست، حرکت و در پی آن زمان جنبهی غیر فعال یا بالقوه فضا هستند. که در مثال توالی نور و تاریکی ابزار بالفعل درآمدن این دو بوده است.
ما تشنه نور هستیم و به طور ناخودآگاه به سمت نور و به درون آن جذب می شویم و برای رسیدن به آن تلاش می کنیم بخشی از این احساس مربوط به دورانی است که دیدن به معنای زنده ماندن بود و روشنایی ضامن بقای نسل. روشنایی های کوچک و پراکنده در دل تاریکی یا سایه ها، به هر کیفیتی که باشد، برای انسان از نظر روحی مینیاتوری از خورشید است. از طرف دیگر لکه های روشن هم همیشه در حال برجسته شدن از زمینه تیره و انبساط هستند و با کشششی دوجانبه نقاطی از فضا را به سمت ما و ما را به سمت این نقاط می کشانند.
زمانی که ما تکراری از نقاط روشن و تاریک را داشته باشیم، بخش های تاریک پرانرژی ، جذاب و در حال انبساط اند و بالعکس نقاط تیره ساکت و خالی از انرژی، در آرامشی خواب آلود منقبض می شوند. به این ترتیب نوسانهای نوری نقش محرک های عصبی در فضا را بازی می کنند که اگر این محرک ها دارای نظمی باشند، با مفهوم ضرب آهنگ به وسیله نور و سایه آشنا می شویم. ایجاد ریتم یا ضرب آهنگی چنین به وسیله نور ، تجسم خفیفی است از یک سلسله مراتب. هر سایه مرز ورود به روشنایی بعدی است.
ریتم سایه روشن می تواند بافت بصری ایجاد کند و بافت یکی از عوامل حیات بخش به سطح اجسام است. اما بسیاری از انواع بافت بصری نیز می توانند برروی سطوح حرکت به وجود آورند مثلا پرتوهایی که از روی سطح آب باز می تابند و یا سایه شاخسار درختان بر سطوح، بازی ای بر روی سطح دارند که بافتی متحرک و زنده به آن ها می بخشد.
شاید ما حرکت خورشید را در آسمان را، لحظه به لحظه احساس نکنیم اما تغییر حالت تابش آن در را فواصلی مشخص از زمان درک می کنیم و به این ترتیب گذر زمان را نه بر مبنای ادراک ریاضی، بلکه بر اساس تغییر مقطعی که نوعی اتفاق است درک می کنیم. مانند کوچه های باریک بافت های کهن با راستای پر پیچ و خم که دیوارهای نزدیک به هم آن ها نسبت به زاویه خورشید بسیار حساس هستند و از نظر بصری تمایل شدیدی به تغییر در طی ساعات روز دارند. این کوچه ها هریک سهم خاص خود را در آسمان و آفتاب روز دارند و تنها آن پرتوهای مختص به خود را به درون راه می دهند.
تغییر روشی است برای آنکه زمان، خود را به وسیله اتفاقات نوری در فضا نشان دهد. همان طور که فضا به محض یافتن کیفیتی خاص به مکان تبدیل می شود، زمان نیز به وسیله یک اتفاق می تواند تبدیل به وقت شود.
نخستین و اساسی ترین پدیده متغیر در جهان ما نور است و نه تنها به ارگانیسم های زنده حیات می بخشد. بلکه نمایش بصری دائما متغیری را در جهان ایجاد می کند. در منظر فرد به وضوح تغییرات نور را می بیند و شدنهای جهان را درک می کند، می توان خودآگاه کاری کرد که بیان این تغیرات در جهت هدف طراح موثرتر گردد.
اما درک نهایی ما از زنده بودن و وجود تنها به تجسم عبارت شدن محدود نمی شود بلکه نقاط عطفی نیز در این شدن های متوالی باید وجود داشته باشند. توانایی درک تداوم یک زندگی به روئیت دو پدیده وابسته است، پیدایش و فرسایش، پدیدارشدن و محو تدریجی. این تکاپو و جنبش در دو نقطه عطف به اوج خود می رسد: طلوع و غروب.
آسمان اغلب بسیار رنگین است. اگر هر روز، هر لحظه و هر فصل بدان بنگری می توانی دامنه گسترده و جذابی از رنگ های گونگون را در آن ببینی. عوامل تاثیر گذار در این تنوع را می توان زمان، ابرها، ضخامت ابرها و فاصله میان آن ها و … دانست. در روشنایی کامل روز پرسپکتیو چندان دراماتیک نیست. اما در فاصله شب و روز فرصتی فراهم می شود برای طراح که به همان اندازه که شگفت انگیز است، موقتی است.حتی توانایی های بینایی انسان نیز بههنگام طلوع و غروب با سایر اوقات تفاوت دارد؛ پرسپکتیوهای تند و رنگ های تشدید و یا تضعیف شده، سایه های بسیار شدید و تاریک فرم روزانه محیط را کاملا دگرگون می کنند. در همه چیز اغراق می شود.
به طور کلی زمان نوری که در عین تداوم، دارا ی نقاط تاکید و عطف است، در اعماق میراث فرهنگی همه اقوام بافته شده است و شواهد آن معابد و مکان های متعدد مذهبی است که به نوعی با گردش افلاک و کیهان در ارتباط هستند.
تلاش در راه تجسم حس زمان در فضا به وسیله نور همواره انسان را دچار شگفتی کرده است که سرچشمه تعابیری نمادین و رمز آلود گشته است و از آن جا که نور یکی از غیر مادی ترین پدیده های عینی است در جهان اطراف ما، بنابراین بهترین وسیله است تداعی مفاهیم معنوی.
آنچه تاکنون در مورد نور برشمردیم می تواند برای رساندن معنا و مفهومی به او انجام پذیرد؛ از رساندن مفاهیم غیرمادی که ذرات اعجاب انگیز نور است گرفته، تا مفاهیم بسیار عملکردی روزمره. در ادامه چگونگی تاثیر نور در ادراک فضا مکمل این بحث خواهد بود.