مقدمه:
هویت سوال بزرگ بسیاری از جوامع امروز است. در روند ناگزیر جهانی شدن و نفوذ فرهنگهایی که از پشتوانه تمدن و توسعه یافتگی برخوردارند ، دغدغه ملت هایی است که از سامانه های فرهنگی – تاریخی برخوردار هستند و واقفند که می بایست راستای توسعه عمومی خود را با مکنونات فرهنگ جامعه به گونه ای سازگار کنند که از طریق ارتقا آنها یارایی مقابله با آثار و تبعات ناخواسته این نفوذ قدرتمند برایشان امکان پذیرباشد.
شرایط امروز جهانی نیز، با اقتدار زیاد یک قطب ، فارغ از رقابت های مهار کننده ، زمینه را برای انهدام تمدن های گوناگون فراهم آورده است . سرمایه تمدن های غنی و ریشه دار در چالش امروز اتکا به هویت خودی است . چیزی که تضمین هایی برای مقابله در برابر جهانخواری قطب بزرگ سرمایه داری جهان در بر دارد. از این روست که اندیشمندان و رهبران اقوام کهن ، به صرافت تبیین جلوه های تمدن خود و ترسیم مسیر حرکت بر مدار آن افتاده اند.(منصوری،1386)
همین دغدغه موجب شده تا کشورهای مختلف در طول دورانهای متمادی به دنبال حفظ و احیا هویت ، رویکردهای متفاوتی برگزینند . همه از هویت تصوری با یاد آوری پیشینه تاریخی و محوطه های قدیمی و ریشه های فرهنگ فضایی جامعه دارند.سوال اینجاست که آیا هویت فقط همان آثار و بیشینه تاریخی است ؟هر شهری که بقایای تاریخی بیشتری داشته و آن را به طور کامل و به هر قیمتی حفظ کرده باشد با هویت تر است؟ یا آنکه دل به گذشته تنها نباخته و آینده فرا راه را نیز منظور نظر قرار داده تا از طریق آن زندگی امروز را با تمامی مظاهرش ممکن سازد، هویتمند تر است؟پاسخ به این سوالات در طول تاریخ منجر به ایجاد رویکردهای متفاوت وتئوریهای گوناگون گشته است.
با این توضیحات در این نوشتار به کمک روش مشاهده و قیاس آثار هر یک از رویکردها در شهرهای مختلف مورد بررسی قرار گرفت و از میان آنها دو شهر ونیز و برلین جهت مقایسه و تحلیل نهایی در جهت اثبات فرضیه انتخاب گردید.
بیان موضوع:
هویت چیست ؟ شاید بتوان در مقام مثال این سوال را شاید بتوان با پرسش هایی اینچنین قیاس کرد که: آنچه موجب می شود یک پرتغال با وجود تغییرات رنگ و اندازه همان پرتغال بماند و یا یک رود با وجود حرکت دایمی و تغییر ذرات و مولکولهایش، تغییر تدریجی مسیر ش و … همچنان رود بماند، چیست ؟
آرا و نظریاتی متفاوتی پیرامون تغییر چیزها در طی زمان در دوره های مختلف مطرح بوده که در آن میان نظریه جوهری ملاصدرا فصل ختامی برای تمامی نظریاتمشابه به نظر می رسد. ملاصدرا در فلسفه خود چنین بیان می کند که هر چیزی دارای ذات ، صفات و اعراض است و برخلاف نظر همگان که میگویند ذات ثابت و صفات و اعراض متغیرند، او معتقد است که حتی ذات نیز متغیر است بنابراین آنچه از آن به عنوان هویت نام می بریم درک اتصال بین زمانهای مختلف یک چیز است.
شهر نیز به عنوان یک چیز پدیده ای سرزمینی ، تکوین یافته در تاریخ ، حاصل فرهنگ، جلوه فضایی نقش های انسان در محیط جغرافیایی و موجودی زنده است که رشد می کند، ثابت نیست و حیات آن به زندگی ای است که در آن جریان دارد .
بنابراین با اتکا بر این تعاریف می توان شهر با هویت را اینچنین معنی کرد که در زنجیر اتصال دوران گذشته آن به حال و حال به آینده اش حلقه مفقوده یا شکاف زمانی ای وجود نداشته باشد.بعلاوه هویت در مقوله شهر ، معماری و هنر امری تشکیکی و دارای شدت و ضعف است.
با اتکا به تعاریف ارائه شده از هویت و شهر هویتمند و این نوشتار در پی اثبات این فرضیه است که تنها حفظ کالبد تاریخی شهر متضمن احیا هویت شهر نیست.جهت اثبات این مدعا دو شهر ونیز و برلین به جهت ویژگی خاص آنها و رویکرد های متفاوت آنها به مسئله توسعه با کمک روش های مشاهده و قیاس مورد بررسی قرار می گیرند.
ونیز:
شهر ونیز با جمعیتی معادل 271663 نفر در شمال کشور ایتالیا ، در مرکز ناحیه ونتو در میان دریای آدریاتیک ، قرار گرفته است . ونیز که به شهر کانالها معروف است در سال 421 بنا شده و در سال 1000 با غلبه ونیزیها بر راهزنان دریای آدریاتیک ، به تدریج محدوده فعالیتهای بازرگانی خود را گسترش می دهد.و به دلیل موقعیت خاص جغرافیایی نقش مهمی را عهده دار می گردد.
اما در مقابل ونیز امروز شهری توریستی است . بافت شهر به طور کامل حفظ شده و مسیر حرکت توریست به گونه ای تعریف شده که با عبور از میان کوچه ها و گذر ازواشدگاههای کوچک در نهایت به میدان اصلی شهر (میدان سن مارکو ) می رسد.به نظر می رسد همه شهر به شهرکی سینمایی تبدیل شده که بدون حضور توریست ها معنا و مفهومی ندارد. مسولین شهر با این کار و ایجاد کاربریهای توریستی ، توانسته اند روزانه 150000 توریست را به این شهر بکشانند.
این در حالی است که تداوم تاریخی در ونیز احساس نمی گردد گویی در دوران اولیه ساخت خود باقی مانده است. بین زندگی امروز و دیروز آن گسست احساس می شود. وشهر سرزندگی خود را تنها مدیون توریست است و نه ساکنان شهر. آمار ها نیز این موضوع را تایید می کنند.جمعیت ساکن در محدوده تاریخی ونیز از 171000 نفر در سال 1951 به 62000 نفر و متوسط سن جمعیت ساکن در آن از 30 سال به 48 سال تا به امروز رسیده است.پر واضح است که چنین شهری کم کم لیاقت خود را برای اطلاق نام شهر از دست می دهد (دیویس،2003).
برلین:
برلین مظهر وحدت ملی آلمان است . این وحدت در 1871 تحقق یافت و در همین سال برلین پایتخت آلماان واحد شد. در قرن 13 م دهکده کوچکی بود ، در اواخر قرن 15 م مقر برگزیدگان براندنبورگ ، از سال 1701 پایتخت پروس و در قرن 18 یکی از مراکز مهم صنعتی و تجاری شد . سپاهیان روس و اتریش در 1760 ، فرانسویان در سال 1805، و متفقین جنگ جهانی دوم در 1945 آن را اشغال کردند. و در این جنگ به کرات بمباران هوایی شد .با شکست در جنگ جهانی دوم آلمان تحت اشغال امریکا ، انگلیس ، فرانسه و شوروی در آمد . اشغالگران در برلین مستقر شدند و هم آلمان و هم برلین را به مناطق نفوذ خود تقسیم کردند . برلین علاوه بر اینکه به دو بخش شرقی و غربی تقسیم شد تماما در خاک آلمان شرقی قرار گرفت .تمامی این اتفاقات برلین را به بستر مناسبی برای تحولات تبدیل نمود. این بستر مناسب در کنار اقدامات سنجیده در دوره های تاریخی مختلف از برلین شهری برای زندگی امروز در ادامه زندگی گذشته آن ساخت.از میان این اقدامات می توان به موارد زیر اشاره کرد.
1- انتخاب شهر برلین به عنوان پایتخت آلمان از دلایلی بود که موجب شد تا شهر خود را برای ورود زندگی مدرن آماده کند.تعریف نقش جدید موجب شد تا شهر بتواند به رشد طبیعی خود ادامه داده و مظاهر حضور زندگی مدرن در آن فراهم گردد.
2- Vicory column این مجسمه یکی از یادبودهای جنگهای ویکتوریوس است که امروزه به عنوان یکی از مهمترین نشانه های شهری عمل می کند . در زمان رایش سوم از مقابل دروازه اصلی شهر (براندنبورگ ) منتقل می شود و به این ترتیب جهت رشد و توسعه شهر را تعریف می کند. و سازمان فضایی شهر را تعریفی جدید می بخشد.
3- احیا کوی Potsdam و تعریف potsdamer platz به عنوان شلوغترین نقطه اروپا و وتبدیل آن به بزرگترین مرکز سرگرمی در شهرهای اروپا، احیا این محور تاریخی و تعریف نقش جدید و احیا کاربریهای قدیمی در آن از اقدامات موفق سیاستمداران برلین در احیا هویت شهر است.در دوره بعد از جنگ ، قبل و بعد از ساختن دیوار برلین بارها حسرت از دست رفتن روزگار عظمت جهانی برلین تحت حکومت قیصرها و عظمت دهه 1920 موجب شد تا مسولان شهررا به فکر تجدید آن کشاند.احیا این مجموعه یکی از مظاهر این تفکر است.
4- Memorial church این کلیسا که در کنار Breitscheidplatzt قرار گرفته در جنگ جهانی اسیب دید پس از آن ساخت کلیسای جدید در کنار آن و تقویت میدان و راسته خرید و تعریف فضایی در مقابل چشمه واقع در میدان ، این مجموعه را به یکی از شلوغترین میادین شهر تبدیل نمو ده است . در این نمونه کلیسا به تنها به عنوان یک بنای یادبود بلکه به عنوان عنصر ایجاد کننده فضای جمعی عمل می کند.
5- Republic platz این فضای بزرگ از قدیم محل تجمع برلین غربی بوده و در قسمت فغربی آلمان بوده است. در دوره ای که ساختمان Reichtag بازسازی می شود متناسب با نیازهای جدید شهر این میدان توسعه پیدا کرده و با ایجاد ساختمانهای دیگر در اطرافش نقش گذشته خود را باز می یابد.
6- Reichtag building این ساختمان سمبل برلین جدید است. برای مدت یک قرن محل پارلمان شهر بوده و امروز نیز با بازسازی صورت گرفته در آن به زندگی خود ادامه می دهد و نمودی از جریان یافتن زندگی امروز در کالبد دیروزی است.
7- Checkpoint Charlie این مکان برای سالها تنها راه ارتباطی برلین شرقی و غربی بوده .امروزه موزه ای نیز در کنار آن ایجاد شده و یاد آور دوران جدایی دو برلین از یکدیگر است. این مکان تداعی کننده خاطرالت ذهنی مردم از زمان جدایی است که جزیی از تاریخ این شهر به حساب می آید. اقدامی است غیر کالبدی که با تکیه بر خاطرات ذهنی مردم سعی در زنده نگداشتن تاریخ شهر دارد.
8- T4 action که امروزه تنها واشدگاه کوچکی در شهر است در محل خانهای ساخته شده که در آن تعدادی از یهودیان توسط آلمانها کشته شده اند. در حال حاضر خانه تخریب شده و شرح حادثه در تابلویی کنار واشدگاه نوشته شده است.
جمع بندی و نتیجه گیری:
واقعیت آن است که هویت ، هویتمندی ، احراز هویت و اساسا برخورداری از این پتانسیل ارتباط چندانی با تصویر گذشته پدیده به عنوان مبنای هویت مکانی ندارد .هویت بیش از آنکه معطوف به گذشته باشد با توقعات افراد مرتبط است .زمان حال را در بر میگیرد و تقاضا برای بهره مندی از آن ریشه در نیازهای فردی و خاطرات جمعی شهروندان در محیط شهر دارد.
احیا هویت در شهر هنگامی محقق می شود که تداوم تاریخی در آن قابل مشاهده باشد بر این مبنا در مقایسه با شهر ونیز که به دنبال دیدگاه موزه ای به شهر ، احیا هویت را منوط به حفظ عناصر و کالبد تاریخی می داند، برلین شهری است که این ادعا را به اثبات می رساند که احیا هویت نه از طریق حفظ صرف کالبد بلکه از طریق حفظ تداوم تاریخی در نقش شهر ، سازمان فضایی ، نقاط عطف و نشانه های شهری ، فضاهای جمعی ، خاطرات وکارکردها نیز امکان پذیر است.