انجمن علمی معماری منظر دانشگاه تهران بر اساس برنامه های خود اقدام به برگزاری یک سفر علمی –  پژوهشی به سرپرستی جناب آقای دکتر منصوری به استان خوزستان نمود. در این سفر سه شهر دزفول، شوشتر و شوش مورد بازدید قرار گرفت. برای تحقق اهداف علمی – پژوهشی سفر، همسفران در پنج گروه به نام های “منظر تاریخی” ، “منظر شهری”، “منظر مردم”، “منظر راه” و “منظر طبیعت” به برداشت و تحلیل پرداختند.
آنچه پیش روست گزارشی فردی یکی از اعضای گروه “منظر تاریخی” است.

منظر چیست؟
” منظر پدیده ای عینی – ذهنی ، پویا و نسبی است که محصول تعامل انسان با طبیعت و جامعه با تاریخ است.” (دکتر منصوری)
منظر تاریخی چیست؟
“منظر تاریخی است برای روایت” (دکتر منصوری)
اگر تاریخ با آن معنایی که در ذهن ما نقش بسته است مد نظر باشد جزء جدایی ناپذیر منظر است که در طبیعت، شهر، مردم، راه و غیره… تاثیرگذار است به عبارت دیگر تفکیک منظر تاریخی از منظر طبیعت، منظر شهر، منظر مردم، منظر راه و غیره ناممکن است چرا که تاریخ در همه آنها جاری است و محدود کردن منظر تاریخی به تحلیل چند عنصر بسیار ابتدایی می نماید. اما علیرغم آگاهی از این امر ناگزیر در بررسی منظر تاریخی یک شهر بخش اعظم نگاه به عناصر مهم تاریخی آن معطوف می گردد. هدفی که از بررسی منظر تاریخی دنبال می شود نه نقل رویدادها و آنچه گذشت بلکه روایتی دیگر گونه است که تصور امروزی ما را نسبت به منظر شکل می دهد که از سه جنبه مورد تحلیل قرار می گیرد:
1 – نقش عناصر تاریخی در شهر
2 – چگونگی برخورد با عناصر تاریخی
3 – تاثیر روانی وجود این عناصر.

دزفول
جنگ که شد؛ موشک که خورد؛ بخشی از بودش نابود شد. پیرها که رفتند، جوان ها که پیر شدند، شهر رنگ تاریخی اش پرید؛ مریض شد؛ خانه های تخریب شده مانند لکه های کچلی بر سر شهر شدند.
مقبره سید سلطانعلی رودبند
این بنا در گورستانی قدیمی در یک نقطه ی استراتژیک در کنار رودخانه دز واقع شده است؛ جایی که پیچش دز از خروش آن کمی می کاهد. در مورد این امامزاده روایتی وجود دارد از این قرار که روزگاری مردم دزفول دین نداشتند؛ سیدی به نام سلطانعلی آن ها را به اسلام دعوت می کند و چون مردم سرباز می زنند معجزه ای نشان می دهد و آب را بر مردم می بندد. همین امر سبب گرایش مردم شهر به اسلام می شود و برای سلطانعلی لقب رودبند را بر می گزینند.
آنچه در اینجا جای تامل بیشتری دارد این است که آیا چنین داستانی واقعیت دارد؟ و آیا تقدس این مکان تنها به دلیل مرقد این بزرگوار است؟
در گوشه گوشه ی ایران، از شهرهای بزرگ گرفته تا روستاهای دورافتاده در راهها و بی راهه ها، امامزاده ها و قدمگاه های بسیاری وجود دارد که هر کدام داستان خود را دارند. نویسنده منکراینکه در آن ها بزرگی آرمیده است نیست اما ذهن خواننده را با این سوال درگیر می کند که آیا چیز دیگری در پس این روایات نبوده است که به این مکان ها تقدس بخشیده است؟ آنچه در بسیاری موارد مسلم می نماید تداوم آیین های باستانی است. سنت ها یکباره به وجود نمی آیند و یکباره نیز از میان نمی روند. ایرانیان باستان به آیین مهر پایبند بودند؛ زردشت پس از آن آمد و سنتی جدید را پایه گذاشت اما هرگز نتوانست تمامی سنت های آیین پیشین را محو کند. چرا که آنها در طی سالیان دراز باز ندگی مردم پیوند خورده بودند. این امر ادامه یافت و حتی اسلام نیز با همه ی جبروتش نتوانست آن ها را محو کند بلکه آن دسته از آیین ها و سنت هایی که مغایرتی با تعالیم اسلام نداشت، در دل اسلام به حیات خود ادامه داد.
دور از ذهن نیست که جای مقبره ی سلطانعلی رودبند نیز یک پرستشگاه آیین مهر بوده باشد. آنچه این فرضیه را تقویت می نماید تکمیل سه گانه آیین مهر است:
1. بنای مقدس در ارتفاع
2. درخت مقدس
3. آب چشمه یا نهر دائمی
01 02
مجموعه شیخ رکن الدین
مجموعه شیخ رکن الدین شامل مقبره و حمام بخشی از بار تاریخ شهر دزفول را به دوش می کشد. قدر آن را دانسته اند و فکری به حالش کرده اند. گنبد رکش فیروزه ای است تراش خورده در آسمان صاف و آبی که خنکایش در گرمای طاقت سوز تابستان نوازشگر چشمان است و آدمی را به خود فرا می خواند. از مسیری که سنگفرش کرده اند می گذری تا به آن برسی. سنگفرشی نه از سنگ های قلوه ای لطیف ساحل رودخانه که تاریخ طبیعت آنها را صیقل داده است بلکه سنگ های لاشه ای که راوی تاریخ کوهی است که  در منظر طبیعت اینجا نمی گنجد.
حمامش را کتابخانه کرده اند و کافی نت. ترکیب “کافی نت شیخ رکن الدین” سخت غریب می نماید. جای تعجب است که چرا پیرو سنت امروزی قهوه خانه اش نکرده اند. صندلی را که از پشت میز کتابخانه عقب می کشی صدایش در فضای زیر گنبد می پیچد. اگر کسی بود بی شک هیس می گفت یا نگاهی غضب آلود را به نگاه شرمنده ات می دوخت.
مقبره در باغی است با درختان کنار قدیمی که یکی از آنها قامتش را به سوی گنبد فیروزه ای خم کرده است. همه چیز سخت آرام است. سکوتی بس دلپذیر از هزار و سیصد و هشتاد و شش دورت می کند. گرمی آجرها از سردی هوا می کاهد. در گرمای مستی بخش ظهر زمستان لم داده بر دیوار آجری به این می اندیشم که چرا این همه آرامش در هیچ بنایی که امروز ساخته می شود، وجود ندارد. آنچه گذشتگان کرده اند دیگرگونه بوده است یا تاریخ دیگر گونه اش کرده است و اگر هر دو، وزن کدامیک سنگین تر است.
03 04

عجم کش های رود دز
رودخانه به مثابه منظر تاریخی
آب دز راه خودش را نمی گیرد که برود. در راه چرخ می زند. چرخی که گواه حکایتی در بستر رودخانه است. گودالی، چاهی. مردم به این چرخش ها “عجم کش” می گویند. گاهی نام ها یادآور تاریخی است. روزگاری سربازهای عجم که به این منطقه اعزام می شدند چون به شنای محلی آشنا نبودند در آب غرق می شدند. این است دلیل این نامگذاری.
مسجد جامع دزفول
از بازار شلوغ و ساده ای می گذری، صدای اذان آدمی را به کوچه ای می کشاند. سردری نچندان خودفروش آدمی به حیاتی فرا می خواند که فراخ است و آبی. چیزی در فضا هست که آدمی را می گیرد. مسجد باری از تاریخ را به دوش می کشد. ته رنگ ساسانی دارد. مناره های چسبیده به بنا که از زمین آغاز می گردد این ته رنگ را پر رنگ تر می کند. ستونهای سنگی شبستانش بی هیچ واسطه ای به حیاط پیوند می خورند، معماری با منظر پیوند می خورد و آسمان صافش هر دو را در آغوش می کشد.
05
آنچه در نگاه اول فضا را متمایز می کند خلوص رنگی معماری است. رنگ آجر و سه رنگ تزئینات: سفید، آبی و سیاه.
هر چند بنای کاخها و باغها و تاسیسات حکومتی در پس تاریخ به فراموشی سپرده می شود اما بناهای مذهبی پر رنگ تر به حیات خود ادامه می دهند، چرا که با آیین ها و سنت های مردم پیوند خورده اند.

"دانلود فایل های پیوست مطلب"
-----------------------------------------------------------------------------------------
Icon of گزارش سفر علمی و پژوهشی خوزستان - قسمت اول گزارش سفر علمی و پژوهشی خوزستان - قسمت اول (166.8 KB)
       تعداد دانلود: 1
       زمان آخرین دانلود: سه‌شنبه, 1 آوریل 2014
------------------------------------------------------------------------------------------

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *