روز دوشنبه مورخ 87/12/19 اولین جلسه نقد منظر شهری در تالار ناصری خانه هنرمندان برگزار شد. در این جلسه که با حمایت جامعه مهندسان ایران و انجمن صنفی معماران و شهرسازان و با توجه به ماهیت و محتوای این رشته برقرار گردید، جمعی از اساتید رشته معماری منظر به ایراد سخنانی پرداختند که در ادامه به نکات مهم آن اشاره می کنیم:
خانه هنرمندان، تالار ناصری- اسفند 1387، ماخذ: محمد عسگرزاده
“نو بودن این رشته در جامعه معماری و شهرسازی به این معنا نیست که پیشینه آنرا قبلاً نداشتیم. ما در زمینه تاریخ معماری منظر هیچ گاه نتوانستیم بین معماری و منظر جدایی ببینیم و این برای ما در دنیا باعث افتخار است.دکتر شیبانی، مدیر گروه رشته معماری منظر دانشگاه شهید بهشتی و آغازگر این بحث در ایران به عنوان اولین سخنران به پشتوانه غنی کشورمان در این زمینه اشاره کردند:
معماری تشکیل دهنده فضای بسته هرگز از معماری منظر جدا نبوده است. گاهاً این سوال مطرح می شود که آیا معمار ما همان معمار منظر نیز بوده است؟ و ما برای این سوال جوابی نداریم. ما شاهد قد علم کردن منظر در جوار کاخهاییم. در آن زمانها هرگز فضای بیرونی و طبیعت رها و طراحی نشده نبود. باغ ایرانی هرگز از کاخ و کوشک ایرانی جدا نبود. امتداد این اندیشه به حیاط ایرانی می رسد که آن هم از فضای زندگی جدا نیست. طراحی بیرونی به نام Landscape که زندگی در حیاط را شکل می داده، الگویی قدیمی و با سابقه برای ماست. محتوا و ذات این حیاط آنقدر غنی است که وقتی به مدرسه، مسجد و … می رود به آن فضاها هم زندگی می بخشد. این ارتباط آنقدر تنگاتنگ می شده که اینگونه فضاهای آموزشی، مذهبی و … وحیاط در هم نفوذ می کردند و هیچگاه از هم جدا نبودند.
متاسفانه در این دوره ما را از هم جدا کرده اند. دراین الگو توجه به بنا و بافت فضای بسته مهم شده و رابطه با بیرون قطع شد. در حالی که این رابطه را قبل از این در فرهنگ خود داشتیم. بشریت در جامعه تخصصی به این رابطه با طبیعت افتخار می کند و آنرا دنبال می کند. دنیا تشنه دانش باغ ایرانی است.
حتی بحث روز “بام های سبز” را ما در گذشته به عنوان زندگی در بام داشتیم. خودمان این رابطه را قطع کردیم و ارزش های این کهن الگو را متصور نشدیم. این الگو در نظر دیگران آنقدرمعنی پیدا می کند که بهشت نام می گیرد.!
ما در دنیا تا قبل از قرن 16 توجهی به ساختار بافت باز و منظر نداریم ولی در ایران از قرنها پیش از آن معمار منظر ساختار بافت بسته و باز خود را معرفی می کند. حتی گاهی انسان شک می کند که این تفکرات زمینی بوده یا الهی ؟ بین بافت فضای بسته و باز ارتباط غنی وجود داشت و زاییده یکدیگر بودند. معماری با علو طبع فضای اطراف خود را به خلوص می رساند و در برخی جاها نیز به عکس باغ کوشک را در بر می گرفت و ارزش می داد.
ما بعد از دورانی برای احیای این ارتباط تلاش می کنیم. امروزه ابعاد تکنولوژی به کمک ما می آید. چه تخصص هایی در گذشته به کمک معمار منظر می آمد؟ باغبانی، دانش آب وآبیاری، علوم زمین وخاک؟ حالا با یک شالوده علمی که مبنای تفکر بشر است، دست ما بازتر است. این معماری باید آنقدر محتوایی شود که باز بتوان گفت از اندیشه بشری فراتر رفته است.
ما با تحلیل شالوده شهرهای قدیمی سه تخصص ارزشمند در آنها می بینیم: معماری در فضاهای بسته، شهرسازی در شالوده بافتها، منظر در باقیمانده این دو فضا. در چهارباغ شاه عباسی شهرساز دو پل خواجو و سی وسه پل را هم می سازد تا ارتباط بین این فضاها را ایجاد کند. طراحی از کاخ – باغ فراتر می رود. چنان نمود شهری پیدا می کند که ما هنوز به آن افتخار می کنیم.
چگونه و چرا توجه به فضای باز فراموش شده است؟ در طراحی های آماده معاصر الگوها آماده است و از ترکیب قطعات، بافت بوجود می آید. اما جایگاه زندگی و حیات شهری در این بین کجاست؟ آیا زندگی در فضای بیرونی زندگی نیست؟ چرا باید به این بافت ها برسیم؟ در اینجا جایگاه معمار منظر روشن می شود. آنجا که باید با بافت بسته ترکیب شود، محل تعامل معمار و معمار منظر است (Architecture Landscape) و آنجا که با بافت باز و شهری، محل تعامل معمار منظر و شهرساز (Urban Landscape) است و همه اینها یک مفهوم دارد.
با مطالعه مناظر شهرهای خود متوجه کمبودهایی در مقایسه با سایر کشورها می شویم. در ارتباط با حفاظت از بناها نیز معماری منظر دخیل است. امروزه در مجاورت معماری های فاخر و با ارزش گذشته ما بافت ها ومعماری هایی شکل گرفته که این سوال را ایجاد می کند که برای ساخت و ساز در جوار آن تفکر با عظمت که این بنا را شکل داده آیا تفکر یا توجه بیشتری لازم نبوده است؟
در یک تصور نادرست بیشتر بخش Soft معماری منظر دیده می شود. باغ ایرانی در بخش Hard حرفهای زیادی برای گفتن دارد و این در حالیست که غرب زودتر از قرنهای 15 و 16 این توجه را ندارد.
پس وظیفه ما سنگین تر است. ما اصرار بر ارتباط این سه رشته (معماری، معماری منظر و شهرسازی) در جامعه آکادمیک داریم، چرا که این سه رشته یک پیکره را تشکیل می دهند.
بحث منظر، دیدن خوش نیست. ساختاری که در آن زندگی اتفاق می افتد، موضوع منظر را تشکیل می دهد. ما درون شهر زندگی غیر خصوصی داریم. باید میان زندگی خصوصی و جمعی رابطه ای معنادار به وجود بیاید.
از راست به چپ: دکتر شیبانی، دکتر منصوری، ماخذ: محمد عسگرزاده
“تمدن ایران گوهر عظیمی با نام باغ ایرانی را به عنوان یک محصول بزرگ و سترگ فرهنگی به جهان عرضه کرده است.سخنران بعدی آقای دکتر منصوری، مدیر گروه رشته معماری منظر دانشگاه تهران بحث را از باغ ایرانی ادامه دادند:
چطور شد که این تمدن این محصول را ساخت؟ اساساً یک محصول فرهنگی چگونه ساخته می شود؟ چرا باغ پدید آمد؟
ما می گوییم این نخستین نشانه های توجه به منظر است. ما همه انسان هایی هستیم که روی کره زمین زندگی می کنیم. در بالای سرخود آسمان، در زیر پا خاک و در اطراف خود عناصر طبیعی را داریم. اما انسانها توجهات مختلف دارند. به قول هایدگر: “هر کس عالم مخصوص به خود را دارد.” برای یک گروه آنچه در بالای سر است، توجهی را بر نمی انگیزد. یک گروه خدایان و الهه هایی را می سازند و تصورشان بر این است که دنیا بر اساس روابط این اسطوره ها می چرخد. یک گروه نگاهش که به ستاره می افتد آنرا تفسیر و معنا می کند. آن گروه اول بر اساس همان نظام فکری فرم و شهر می سازد. گروه دوم هم به دلیل معنادار بودن ستاره ها برای آنها به سقف خانه اش نقش ستاره می زند. زیر طاق را با چیزی برگرفته از آسمان تزئین می کند. نقش درخت و گل را به فرش و پارچه و گچبری می زند. این عناصر برایش امری خالی از معنا و خنثی نیست و وقتی این ایده پیچیده تر می شود باغ پدید می آید. باغ برای او فقط یک باغ عملکردی نیست. در اروپا باغ قبل از دوره رنسانس هم بوده ولی تنها کارکردی بوده و معانی و فرهنگ در آن متبلور نمی شد.
انسان ایرانی از ابتدا برای آب معنا قائل شده بود، الهه آب ساخته بود. قبل از اسلام هم آب یک شان قدسی داشت و خیلی عجیب نیست که محصول فرهنگی او متناسب با فکر او باشد.
از عهد رنسانس تا عصر روشنگری و تا ظهور مدرنیته بود که طبیعت و محیط از بی معنایی خارج شد. اگر آب و درخت در قرون وسطی یک امر فاقد معنی بود، در رنسانس داوینچی این منظره را در پشت ژکوند قرار می دهد. در قرن 15 نقاشان شروع به توجه به معانی جدیدی می کنند که ذیل رنسانس به وجود آمده بودند. در زبان هلندی واژه منظر ساخته می شود و در قرن 18 واژه محیط. تا قبل از این چنین واژه هایی در زبان های اروپایی وجود نداشته؛ چرا که پیش از این کاری با اینها نداشت. ولی حالا برای آنها واژه سازی می کند. در قرن 19 تمام تابلوهای امپرسیونیستها، انعکاس طبیعت در ذهن انسان است.
در مورد اینکه کدام کشور و در چه زمانی بنیان معماری منظر را نهاده بین خود غربی ها هم اختلاف نظر وجود دارد؛ آمریکا، فرانسه یا ایتالیا. اما کلاً این شروع در یک سده اتفاق افتاده است. آنها کم کم متوجه می شوند که عرصه های بیرونی به خاطر عناصر متفاوتش، فرد خاص خودش را می خواهد. انجمن معماران منظر آمریکا (ASLA) در بدو شکل گیری (1890) تیپ باغبانی داشت و کم کم وارد عرصه معماری شد. از به کارگیری گل و گیاه به سمت زیبایی برآمده از معنا و مفهوم ذهن بشر رسیدند و این گروه (غرب) که خیلی دیرتر از ما شروع کردند، از ما پیش افتادند! ما در یک دوره یادمان رفت که باید زمین و آسمان را دریابیم و با آنها زندگی کنیم. امروزه انصافاً توجه به این موضوع را مجدداً از آنها یاد می گیریم، حتی کالبدشکافی باغ ایرانی را. آنها ما را به صرافت این کار انداختند.
خوشبختانه برای ما حرف زدن از منظر چیز جدیدی نیست و همه آن را می فهمیم. ولی در غرب در مباحث نظری، منظر سبقه فلسفی به خودش گرفت: بعد از اینکه ما منظر را دیدیم، رد پای ما در آن باقی می ماند و این یک کشف جدید بعد از نظریه دکارت بود که همه پدیده ها را به دو قطب عینی و ذهنی تقسیم کرد. منظر یک موجود دوگانه است که هم در بیرون و هم نزد مخاطب وجود دارد.
در اوایل قرن 20 شهر یک مکان تعریف شد و موضوع معماری مکان است نه کالبد و معنای مکان انضمامی نیست.
از راست به چپ: دکتر فرزین، دکتر زندیه، دکتر انصاری، دکتر تقوایی، ماخذ: محمد عسگرزاده
آقای دکتر انصاری، رئیس دانشکده هنر و معماری دانشگاه تربیت مدرس تاثیرگذاری بر سایر تمدن ها و تاثیرپذیری باغ ایرانی از الگوهای دیگر طول تاریخ را مورد بررسی قرار دادند:در مورد اشتباهاتی که در مورد منظر تهران اتفاق می افتد باید گفت که علت آن به مسایل فرهنگی بر می گردد. پتانسیل های طبیعی تهران گوهری است که ما به دلیل نشناختن آنها در حال از دست دادن آنهاییم. مدیران ما هزینه می کنند اما برای مصادیقی که ضرورت ما نیست؛ مانند ساخت برج میلاد. این مشکل فرهنگی است که نمی تواند بهترین و پرسودترین کار را انتخاب کند. بنابراین از جیب ما و سرمایه ملی به ضرر ما خرج می شود و وظیفه ما معماران منظر در این میان این است که فرهنگ را تا بدانجا ارتقاء دهیم که در حوزه های مدیریتی تصمیمات نادرستی اتخاذ نشود.
“ما اولین نمونه باغ ایرانی را در دوران هخامنشی داریم که یونانیان به آن توجه کرده اند. به عنوان مثال در متون باستانی از توصیفات یک سرباز اسپارتی اسیر در دربار ایران و یا فیثاغورث به عنوان یک جهانگرد توجه به نظم هندسی و محصور بودن آن را می بینیم. پس از دوره ساسانی وقتی شهر تیسفون جزو قلمرو امویان و عباسیان شد، نمونه خوبی برای کاخ سازی در کنار دجله و فرات و سامرا شد. اساساً مفهوم باغ ایرانی به عنوان الگو مناسب بهشت، پس از اسلام تا مراکش و بعدها با کشورگشایی تا اسپانیا هم پیش رفت. از نمونه های اسپانیایی می توان به کاخ الحمراء و مدینه الزهرا اشاره کرد. در ایران بعد از حمله مغول، اواخر ایلخانی و در دوران تیموریان، باغ ایرانی به عنوان توسعه فضاهای ایرانی در آمد و نوعی از باغ – قلعه شکل گرفت. دوران صفوی اوج باغ سازی بود که در این دوران 14 گونه باغ ایرانی شناسایی شده که مهم ترین آنها باغ شهر است و از دوران قاجار به بعد نگاه ما معکوس می شود و این ما هستیم که شروع به تاثیر پذیری می کنیم. نمونه آن هم تبدیل کردن باغ لاله زار به خیابان لاله زار به عنوان شانزه لیزه تهران است و از این دوره بود که انسان صنعتی در اروپا به دلیلی مشکلاتی که برای محیط زیست ایجاد کرده بود, شروع به توجه به محیط و منظر کرد.
در شهرسازی دوره مدرن آنچه مغفول ماند، طبیعت بود. بنابراین در طراحی شهر لازم است عناصر طبیعی نیز دیده شوند. یک مشاور باید یک تیم متشکل از تخصص های معماری، معماری منظر، شهرسازی و … باشد و لبه اینها خیلی قابل تفکیک نیست.”
آقای دکتر تقوایی، عضو هیات علمی گروه منظر دانشکده معماری و شهرسازی دانشگاه شهید بهشتی جلسه را این چنین ادامه دادند:
“معماری منظر یکجور درک و فهم از واقعیاتی است که در جریان است. رشته منظر بعد از شکل گیری در سده اخیر با چند موضوع حین اتفاقات میانه قرن بیستم روبه روشد: – بحران انرژی که بسیاری از تخصص ها بر آن شدند تا از مهارت خود در مهار آن بهره گیرند. – آلودگی و مسایل اکولوژیکی که از مفاهیم پایه معماری منظر هستند. در بحث گرم شدن زمین و بحران آب مجموعه طرح ها باید به تعادل و پایداری دست پیدا کنند. شرایط ایجاب می کند که به ارزش های باقیمانده بیشتر توجه کنیم، مواردی مانند مواد و مصالح مصرفی، نظام مرتبط با بسترهای زیستی و محیطی که مارا احاطه می کند.”
و آقای دکتر زندیه، مدیر گروه معماری منظر دانشکده معماری دانشگاه بین المللی امام خمینی قزوین در ادامه بحث افزودند:
“شاید اگر نگاه به منظر شهری و المانهای طبیعی و سمبل ها و نشانه های شهری را از شهر بگیریم، یک پیکره خشک و بی روح باقی بماند. ضرورت حضور و توجه به منظر چه در کلان شهری مانند تهران و چه در سایر شهرهای درجه یک و دوی ما حس می شود.
امروزه حتی در کشورهای آسیایی برای نمادهای شهری خود (طبیعی یا مصنوع) چنان ارزش و قداستی قائلند که آنها را Base و پایه طراحی و کار خود قرار می دهند. سابق بر این چنینی مواردی در تهران نیز وجود داشت، مانند اتوبان مدرس که طراح دید به قله دماوند در انتهای آن را مدنظر داشت. اما امروز ما چیزی جز انبوه ساختمان های به هم فشرده چیزی نمی بینیم و این را ما خود، همگی دست به دست هم به وجود آورده ایم! و یا در مورد رود دره های تهران؛ آیا ممکن نبود از حاشیه آن بخوبی استفاده کنیم؟ ولی با قوانین تدوین شده به دست خودمان چیزی بر جای نگذاشتیم. متاسفانه ما کمی نزدیک بین هستیم.
نمونه یک قانونگذاری موفق و بلند مدت را می توان در شهر لندن دید که بوریس جانسون، شهردار وقت در سال 2005 برای اولین بار به کمک مشاورین خود یک سری شروط اساسی می گذارد مثل اینکه منطقه مرکزی وست مینستر هسته اصلی شهر است. ورود تایمز و عمارت پارلمان تحت هر شرایطی باید حفظ شود و ارتفاع ساخت و سازهای اطراف آن باید کاملاً محدود شود و امروزه ما در سال 2009 اندک بناهایی را می بینیم که اجازه ارتفاع گرفته اند. اولین چیزی که در طرح های منظر می توان از آن بهره برد طبیعت است. رود، دشت، جنگل همه قابل استفاده هستند. در حال حاضر رودخانه تایمز چندین عملکرد دارد: حمل و نقل با کشتی های باری در آن صورت می گیرد، جنبه اقتصادی دارد و در کنار آن به جنبه های سنتی زندگی مردم نیز پاسخ می گوید. در عوض ما در کدام شهر خود چنین ارزش هایی را در نظر گرفته ایم؟ حتی در مورد زاینده رود هم توجه کافی مبذول نداشتیم. در کدامیک از اتوبان های تهران این ملاحظات وجود دارد؟ جای تاسف دارد که ما نه تنها مناظر مصنوع خود را (باغ یا میادین اصلی) درست ساخته ایم، بلکه مناظر طبیعی خود را نیز حفظ نکرده ایم. ما حتی سمبل آزادی را هم با طرح هایمان دستخوش آسیب کرده ایم. تنها میدان موفق و پیاده محور ایران هنوز نقش جهان اصفهان است که آن هم به تمامی در اختیار پیاده قرار ندارد!”
آقای دکتر فرزین، استاد گروه منظر دانشکده معماری دانشگاه تهران:
“آفرینش از بدو شروعش یک نوع منظره پردازی بوده است؛ عناصر و طبیعتی که ما اکنون به شکل مداخله گران به آن وارد شده ایم. چنانچه این دخل و تصرف ها جنبه علمی نداشته باشد، نتایج بدی به بار می آورد. به نظر می رسد رشته ما به دلایلی کمی دیر (1381) در ایران به وجود آمد. ولی موج نیازها و شان زندگی انسان ها مقاومت ها را در هم می شکند و این علم و رشته روزی قدر و منزلت خود را چنانکه شایسته آنست پیدا می کند. به نظر من در میان رشته های هم حوزه با منظر، یکی از آنها تعیین کننده و تاثیر گذار می شود و آن معماری منظر است چرا که به بستر طبیعی، فرهنگی و … توجه دارد و می تواند حرف آخر را بزند، ضمن اینکه این قابلیت جمع بندی، مغایرتی با سایر رشته ها ندارد.”
و در آخر، جلسه با پاسخ به سوال سه تن از حاضرین خاتمه یافت.