OLYMPUS DIGITAL CAMERA
این بار دیگرگونه خواهم نوشت، نه از اینکه چه باید بشود و چه نباید بشود یا چه باید کرد و چه نباید کرد. گاهی کمی از بالاتر که می نگری – نه خیلی زیاد، بالاتر از همین چند گاه جاری – می بینی آنقدر این باید ها و نباید ها، این بشود ها و نشودها، این اگرها و اماها دوره ات کرده اند که پاک از خاطرت رفته است که می توان از همین لحظه ی جاری سرشار شد.
از همین برگی که از ارتفاع بهار به عمق پاییز می افتد. از همین باران که صدای قطره قطره اش نوازشگر گوشهای عادت کرده به صدای بوق و داد ماست. از همین آسمان که هر چند این جای ایران بی ستاره اش می بینی، اما بلند است و وسیع. از همین سلام هایی که هر روز می شنوی و به سلامی دوباره پاسخشان می دهی. از همین کسانی که همیشه هستند و روزی همیشه شان به پایان می رسد.
از همین دلخوشی های کوچک زندگی…
پاییز شاعرانه می رود…
یلدایتان مبارک!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *