طرح جامع تهران، فضاهاي عمومي را نديد… این تیتر مصاحبه ای است که بسیاری از حرفهای خود را در آن یافتم. می خواستم بنویسم که چند سالی است در بعداز ظهرهای گرم تابستانی آخر هفته ها، کاروانی از هنرمندان گمنام پایتخت تحت عنوان “خیابان هنر” مهمان یکی از محله ها می شوند. اما دیدم ساکنان مناطق ما دیگر نام محله های خود را نمی دانند و اساسا خیلی ها معتقدند که مقوله محله متعلق به شهرهای سنتی است و در شهرهای امروزی نقش آنهاکمرنگ شده است. نوشتم که چه خوب که از آغاز ظهور اولین بناهای عمومی شهری همچون تئاتر شهر، عرصه باز مجاور آن نیز میراث امروز ما شد تا در آنجا غرفه های این کاروان بر پا شود . یادم آمد که خیابان هنر شهرک غرب در یک پیاده روی باریک استقرار یافت وجمعیت مدام از پیاده رو به خیابان سرازیر می شد. می خواستم بگویم که واشدگاه پارک ملت چگونه تبدیل به یک صحن برگزاری تئاتر و اجرای موسیقی شد، اما از خودم پرسیدم آیا مردم دیگر محله ها هم توانستند لحظاتی زیبایی هنر را در کنار هم حس کنند؟ سن تئاتر آنها کجاست؟…سالمندان و کودکان خسته کجا نشستند؟… جوانهای محله نارمک هم مثل انقلاب باید از میان سروصدای ماشینها به نوای ساز گوش می دادند؟! … دوستان و همسالان کدام نماد محله را برای قرارگذاشتن در آن غروب پنج شنبه نشان کردند؟…
فضاهاي شهري آنچنان كه كارشناسان شهري بر آن تاكيد دارند، مكانهايي هستند كه زمينههاي اجرايي شدن سياستهاي عقلاني را فراهم ميكند. همان طور كه خانواده براي خانواده شدن، احتياج به مكاني به نام «خانه» دارد. اجتماع نيز براي شكلگيري نياز به محلي دارد كه ارتباطات جمعي در آن شكل بگيرد و فرصتي براي طرح مسائل جمعي فراهم شود.
شهر ايراني امروزي، كه به آساني بيهويتش ميخوانند، در مرحله گذار خود از سنت به مدرنیته، مراكز محله شهرهای سنتی را که جایی براي دور هم جمع شدنها يا «محلي براي مكث» بودند، جا گذاشت و فضاهای باز جمعی شهرهای مدرن و غربی را در طول مسیر با خود همراه نکرد. این را گم کرد و آنرا باز نیافت. و از آنجا که معماری و شکل شهر محصولات فرهنگی هستند که تبلور تاريخ و تمدن اجتماعي است كه در آن زندگي ميكند، امروز هر بیننده ای با مشاهده این کلان شهر حق دارد چنین نتیجه بگیرد که مردمان اینجا تمایلی به کنار هم بودن، داشتن خاطرات و تجربیات مشترک و کنترل و هدایت امور اجتماع خود ندارند وگرنه فضایی برای این امور تعبیه می کردند! درحالیکه در چنین روزهایی در هر محله شاهدیم که چگونه اهالی، زندگی در عرصه عمومی شهر را تجربه می کنند، بهم کمک می کنند، با هم می خندند صحبت می کنند و به مسایل مشترکشان می اندیشند. یعنی در تمام این سالها نیاز باهم بودن مردم نادیده گرفته شده است. پارکها و فضاهای سبز، بزرگراهها وخیابانها، میادین و بناهای عمومی شهری برپا شدند بدون اینکه گرهی برای گرد هم آمدن مردم تعبیه شود. برپایی اعیاد مذهبی چون نیمه شعبان و جشنهای ملی نظیر چهارشنبه آخرسال و … دریک فضای جمعی می تواند منجر به تشکیل همان هویت و خاطره مشترکی شود که گمشده امروز ماست . در اینجاست که باز باید مسوولیت اهل فن را یاد آورشد که طرح این نقصان را نزد مدیران شهری بر عهده بگیرند تا در غیاب نظرات کارشناسی درعرصه برنامه ریزی و اجرای طرحهای شهری بیش از این به بیراهه نرویم.