می رفتیم و درختان چه بلند و تماشا چه سیاه
راهی بود از ما تا گل هیچ
مرگی در دامنه ها
ابری سر كوه
مرغان لب زیست
می خواندیم/ بى تو درى بودم به برون/ و نگاهی به كران/ و صدایی به كویر

در این‌ نوشتار‌، بحث‌ ما پیرامون‌ تصاویر باغ و عناصر آن در اشعار شاعر طبیعت، سهراب‌ سپهری‌ است‌.
اما در بررسی اشعار سهراب نمی توان به طور صرف به مطالعه آنها پرداخت. بلکه باید تفکر سهراب را به عنوان یک عارف اهل سلوک، نقاش و شاعر و به طور همزمان بررسی نمود تا بتوان به نتیجه ای همه جانبه دست یافت.
دوران کودکی سهراب در باغ بزرگی ، با درختان تنومند و کهنسال عَرعَر و تبریزی و اَقاقی، جوی آبی که در عرض باغ جاری بود و کنار آن پر از گلهای داوودی، شب بو، زنبق و اطلسی، شبهای کودکی‌اش را معطّر و خوابها و رؤیاهایش را شیرین می‌کرد، سپری شد. همنشینی باچنین طبیعتی، تأثیر ژرف و عمیقی بر روحش گذاشته و با جانش عجین شده‌بود. ویژگیهای طبیعت، لطف و سادگی، لطافت و ملایمت، خلوص و پاکی، بر روحش نقش بسته بود و در شعرهایش متجلّی می‌شد.

سهراب سپهری و سیرو سلوک او
عرفان سهراب، به رغم برخی مشابهات لفظی و معنوی تفاوت های ماهوی با عرفان گذشته ایران داشته و ترکیبی از عرفان هند و خاور دور و عرفان اسلامی محسوب می‌شود.
آرزوی دنیای مینویی، علاقه به طبیعت و طبیعت گرایی، جست و جو برای رسیدن به دامنه معرفت بسیط اما جاندار حیات نه رمانتی سیسم غربی، مقام مراقبه و تفکر ذن و دیدی انسانی به طبیعت و دیدی طبیعی به انسان از وجوه مشخصه‌ عرفان سپهری می‌باشد.
سهراب در سفرهای خارجی خود، به‌خصوص سفرهایش به شرق دور از آموزه‌های فلسفه «ذن بودیسم» که ریشه در متون بودیسم دارد، متأثر می‌شود. اساس فلسفه «ذن بودیسم» این است که جهان و اجزای آن چند چیز نیستند، بلکه همه یک واقعیتند. یکی از اصول مهم «ذن بودیسم» درک شهودی است. «ذن» اصولاً بر مراقبه برای رسیدن به آگاهی، بدون واسطه فرآیندهای دنیوی و ذهنی تأکید می‌ورزد. در عرفان شرقی، تنها یک حقیقت ثابت وجود دارد که اصل و جوهر هستی است. انوار این حقیقت در همه‌جا یکسان متجلّی است ولی نسبتِ دریافت آن برای موجودات متفاوت است.
سپهری به سیر و سلوک و مکاشفه در جهان پیرامون خود و طبیعت می‌پرداخت و رسیدن به خدا را در آن جستجو می‌کرد. او در پی ایجاد یک رابطه صحیح با جهان اطراف خود و اجزای آن بود تا بتواند از راههای گوناگون با هستی به وحدت برسد؛ همان‌طور که در عرفان شرقی، فرد برای بازیافتن معنای وجود خویش، خود را در مطلق ذات هستی گم می‌کند تا بتواند با مرجع هستی یکی شود، آن‌گاه است که به شادی و خوشبختی دست می‌یابد.
استفاده مکرّر سهراب از واژه‌هایی مانند درخت، آب، باران، ماه، چشمه، دریا، آسمان، چمن، مرغ، سفر، آیین، گل نیلوفر، ادراک، نور و از این قبیل، همه، متأثر از حس طبیعت‌گرا و تأثیر او از اندیشه‌های عرفان بودایی بوده است.
او به انسان امروز که از زندگی ساده در دامان طبیعت، لمس خورشید و ماه و دل سپردن به صدای پرندگان، زمزمه چشمه‌سارها و نقاشی رنگارنگ طبیعت چشم پوشیده و نمی‌تواند لذّت غرق شدن و یگانه‌شدن با طبیعت را درک و تجربه کند و در شهرهایی با رویش هندسی سیمان، آهن، سنگ که سقف اتوبوسهایش خالی از کبوتراست، زندگی می‌کند، هشدار می‌دهد که بیش از هر زمان دیگر از واقعیات زندگی دور و از خود بیگانه شده است. همه چیز در این هستی از «جمادات، نباتات، حیوانات و انسان» همه جلوه‌های یک حقیقت هستند.
جهان مورد نظر سهراب، جهانی بود که برای فهمیدن آن نمی‌بایست به‌دنبال علت و معلول رفت. در نگاه او، همه جلوه‌های طبیعت، نشانه‌هایی برای درک و فهم جهان هستی است. او برگ سبزی را برای درک هستی کافی و آن را «آیت» می‌داند.
«زیربیدی بودیم ـ برگی از شاخه بالای سرم چیدم، گفتم: چشم را بازکنید، آیتی بهتر از این می‌خواهید؟ می‌شنیدم که به‌هم می‌گفتند: سحرمی‌داند، سحر!»
و او که این برگ را بهترین آیت می‌داند، می‌گوید:
«و نپرسیم که فواره اقبال کجاست ـ و نپرسیم چرا قلب حقیقت آبی است ـ و نپرسیم پدرهای پدرها چه نسیمی، چه شبی داشته‌اند»
و ادامه می‌دهد:«کار ما نیست شناسایی “راز گل سرخ”، کار ما شاید این است که در “افسون گل سرخ” شناور باشیم».

سهراب سپهری و نقاشی او؛ طبیعت در نقاشی سهراب سپهری
سهراب در نقاشی‌هایش با حذف دانش نقاشی به بدیهه دست می زند. آنگاه با بیان مجرد خود به جلوه های مادی اشیا می پردازد و تنها نشانه ای از یادآوری جهان بیرون از انسان را عرضه می کند.
نقاشی سهراب چون واحه ای در کویر یک اتفاق ساده بود و خودانگیخته. یک خودانگاری دقیق و شفاف.
دستمایه اصلی کارهای سپهری اشکال ساده شده طبیعت است. او چشم خود را عادت داده بود تا تنها خطوط اصلی را ببیند.
ردپای نقاشی های ژاپنی و چینی را در تابلوهای رنگ و روغن او با موضوع درخت که ردیف های فشرده آنها به صورت خطی پهن قسمتی از فضای سفید تابلو را پوشانده، چنان لکه هایی در یک خلا یک تنهایی می توان دید.
درخت ها مهم ترین کارهای سپهری اند. وقتی درخت می کشید، درخت گوجه و سیب نبود، با نوع درخت سر و کار داشت نه به وضع قرار گرفتن، نه به طور سایه و روشن و نه به رنگ متغیر آن موجودیت شکلی، رنگ مطلق برای او مطرح بود.
در همه کارهای سپهری خاک وجود دارد. او عاشق خاک است، عاشق زمین است.

سهراب سپهری و شعر او؛ طبیعت در شعر سهراب سپهری
«من صداى نفس باغچه را مى شنوم
و صداى ظلمت را، وقتى از برگى مى ریزد
و صداى سرفه روشنى از پشت درخت
عطسه آب از هر رخنه سنگ
چكچك چلچله از سقف بهار»
ویژگی کلی اشعار سپهری، داشتن زبانی لطیف، خیالات ظریف، تصویرهای زیبا، خلق و استفاده از نمادهای شعری که ویژه خود اوست و درنهایت مضامین و مفاهیم عرفانی و فلسفی است. به‌همین دلیل اگرچه پاره‌ای از اشعارش به زبانی ساده و روان سروده شده که درخور فهم همگان است، اما پاره‌ای دیگر از اشعارش، به‌لحاظ استفاده از تخیّل بسیار آزاد، نمادهای اندیشه‌های فلسفی و عرفانی و ترکیبات و اضافات پیچیده و نامأنوس، خواننده خاص خود را می‌طلبد؛ خواننده‌ای که بر دانش و تکنیک شعری و اندیشه‌های فلسفی و عرفانی تأثیرگذار بر شعر سهراب آشنا باشد.
02
سهراب، شاعر طبیعت و ستایش از آن است. او در اشعارش چنان عناصر طبیعت را به تصویر می کشد که به خواننده احساس در متن طبیعت بودن دست می دهد و با این احساس به آرامش می رسد. او به مثابه آینه‌ای در برابر طبیعت است که حقایق آن را برای دیگران منعکس می کند. اشعارش دارای تصویرهای شاعرانه و بدیع و رنگارنگ است. برخی بر این اصل در شعرهای سهراب سپهری معتقد هستند که او با آگاهی و حضوری که در دنیای تصویر و هنرهای تجسمی داشته و با درک از مفاهیم موجود در زبان عناصر تصویر، پیام خود را به بیننده القاء  می کرده؛ و علت اینکه اشاره های او در بیان موضوع در دل می نشیند ، آگاهی و تسلط او نسبت به درکی است که از راه چشم و ارتباط عناصر تصویر عاید انسان می شود؛ به این معنی ، رابطه رنگها – خطوط – سایه روشن ها در طبیعت و ساختمان اشیاء و احساس جاری در آنها؛ ترکیب این عناصر به اضافه عواملی چون ریتم – فضا – زمان – حرکت – جنسیت – بافت در کنار هم در یک ترکیب، احساس را به بیننده القاء می کنند.
ویژگی اصلی شعر سپهری تصویر گرائی است . سپهری یك شاعر ایماژیست . تصویرگر است این نتیجه طبیعت گرائی اوست كه با نوع نگرش فكری وی هماهنگ است . سپهری از جهت اندیشگی شیفته یك نوع عرفان خاص خود است كه بدان می توان عرفان طبیعی نامید .
اگر عرفان عرفای قدیم آنان را در الله مستغرق می ساخت … در سپهری باعث شده كه با دید عرفانی در طبیعت غرق شود و وقتی تا این اندازه در طبیعت مستغرق می گردد، دستمایه ایماژهای شعر خود را فراهم می آورد .
سهراب میان طبیعت و ماورای طبیعت در نوسان است. سهراب دیدی انسانی به طبیعت و دیدی طبیعی به انسان دارد. او همواره در شعرهای خود روح را به ماده و ماده را به روح تبدیل می کند. همه اشیا در سخن او به سماع برمی خیزند. سمبل های شعر خود را از موجودات طبیعت می گیرد.
سهراب در متن طبیعت قرار می گیرد و از میان آن به بی کرانگی دنیایی پررمزوراز می نگرد.
برای او همسانی با طبیعت پایان راه نیست. او در دل طبیعت به سیر و سلوک می پردازد و سرانجام در درون آن به مرحله کشف و شهود می رسد.
در دوره اول شعری اش طبیعت به کلی غایب است. در حجم سبز او به یگانگی کامل با طبیعت        می رسد. تقارن معنویت و طبیعت با یکدیگر به گونه ای است که دیگر غیرقابل تفکیک می باشند. در ما هیچ ، ما نگاه یگانگی او با طبیعت به مرحله ای می رسد که نه تنها فاصله ها برداشته شده بلکه جای رهرو و طبیعت با هم عوض می شود.

باغ و توصیفات آن در شعر سهراب سپهری؛ کشف‌الابیات
در بررسی تصویرپردازی عناصر باغ در اشعار سهراب سپهری ابتدا کشف الابیات اشعار به انجام رسید. کشف الابیات و نحوه دسته بندی در چهار مرحله به شرح زیر صورت پذیرفته است:

مرحله اول
جست و جوی کلمات:
باغ و مشتقات آن/ حیاط/ بوستان/ گلستان و …
عناصر متشکله باغ و حیاط/ عناصر اصلی و فرعی
عناصر مرتبط با طبیعت/ عناصر اصلی و فرعی
به تفکیک هر 8 مجموعه شعر به صورت شعر به شعر 

مرحله دوم
دسته بندی کلمات جست و جو شده بر اساس نوع عناصر:
درختان/ میوه ها/ گلها/ مرغها و حشرات/ فصل ها/ عناصر دیگر 

مرحله سوم
بررسی باغ و صفات به کار رفته برای آن در هر مجموعه
بررسی عناصر به کار رفته در توصیف باغ برای هر شعر

 مرحله چهارم
جمع بندی همه موارد فوق در کل دیوان

مثال: مجموعه آوار آفتاب
مرحله اول
بی تار و پود: درخت / — مرغ / نهر +++ ابر/ ریشه/نسیم/
طنین: علف / +++ خاک — برگ / ریشه / شب / نسیم /
شاسوسا: باغ / +++ اقاقیا / درخت / علف / +++ آفتاب / باد / خاک / — برگ / سایه /سنگ / شاخه / غروب
گل آینه: گل/ نهال/ نیلوفر/+++ ابر/ باد/ باران/ خاک/ خورشید/— برگ/جوی/ چشمه/ دانه/ رود/ شب/مرغ/ موج/ مهتاب/نسیم/ نور/
همراه: باغ / +++ خاک / — خوشه / ساقه / شب /
آن برتر: علف / +++ شب /
روزنه ای به رنگ: سبزه / +++ آب/ آفتاب/ باد/ خاک/— برگ/ جویبار/ ریشه/ سایه/شب/ نسیم/ نور/
ای نزدیک: باغ / +++ میوه /+++ آب /— سایه / سنگ / شاخه/
غبار لبخند: بوته / لاله / +++ آب / آفتاب / باد / رود / موج / نور /
فراتر: باغ / باغستان/+++ سیب / گل / +++ آسمان / آفتاب / — برکه / برگ / بیشه / جویبار / خوشه / سایه / شاخه /
شکست کرانه: درخت / نهال / +++ آفتاب / باد /— چشمه / خار/ سنگ /
دیاری دیگر: گل/ +++ خاک / خورشید / — پرنده / خار / خوشه / ساقه / سایه /
کو قطره وهم: انار/ چمن / +++ آب/ آفتاب/ ابر/ خاک/ خورشید/ — برکه/ زنبور/ سایه/ کبوتر/ گلبرگ/
سایبان آرامش ما، ماییم: ایوان/ درخت/ شب بو/ +++ آب/ خورشید/ — برگ/ پرنده/چشمه/ جویبار/ سایه/ شبنم/ شب/ صبح/ میوه/ نسیم/
پرچین راز: باغ/ باغبان/+++ پرچین/ چشم انداز/درخت/ گل/+++ آب/ بهار/ زمین/ — چشمه/خوشه/ ریشه/ شاخسار/ شکوفه/ شب/ میوه / نور/
آوای گیاه: باغ / +++ گیاه/+++ آسمان/ آفتاب/ زمین/ — خوشه / ریشه/ سرچشمه/ سنگ/شاخه/ شب/ صبح/ نور/
میوه تاریک: باغ / +++ درخت/ سبزه/ میوه/ +++ باران/ — برگ و بر / شاخه/
شب هم آهنگی: درخت / چمن/ شقایق/ گیاه / +++ آفتاب / باد / شب / مهتاب/
دروگران پگاه: درخت / چمن / علف/ +++ آب/ — چشمه / خوشه / ساقه/ شب/
راه واره: آب / خاک / — سایه / شب /
گردش سایه ها: انجیر/ فواره / کرت +++ آب/ باد/ باران/ زمین/ خاک/ — چلچله/ سایه / ماهی/
برتر از پرواز: باغ /+++ چمن/ میوه/+++ پرنده/ ساقه/ شاخه / نسیم/ نور/
نیایش: آسمان / آفتاب / ابر/ خاک /— رود/ سایه / نور/
نزدیک آی: زنبق/ گل /+++ آسمان / باد /— پرنده/ خزه /
… : باغ / +++ باران / خورشید / — چشمه / سایه / شبنم /
موج نوازشی، ای گرداب: گل/+++آب/ آسمان/ خاک / — برگ / جوی / شاخه/ شب/ موج /
بیراهه ای در آفتاب: باغ/+++ ایوان/ گل/+++ باران/ خاک/ خورشید/ زمین/— ساقه/ سایه/ شب/ شکوفه/ صبح/ گلبرگ/ میوه/نسیم/
خوابی در هیاهو: برگ / سایه / شبنم /
تارا: آب / — برکه / سایه / ماهی / موج /
در سفر آن سوها: باغ +++ ایوان/ بوته/ بید/ شقایق/ +++ آفتاب/ — سایه / شبنم/ نسیم/
ای همه سیماها: باغ / +++ تالار/ پیچک / سبزه / گلدان / مهتابی / +++ خورشید/ — پروانه / شب / شبنم/
محراب: نسیم / 

مرحله دوم
نام درختان: درخت 7/ گیاه 2/ نهال2/ اقاقیا / بید/
نام میوه ها: میوه/ انار/ انجیر/ سیب/
نام گلها: گل 6/ خار2/ شقایق2/ پیچک/ زنبق/ شب بو/ نیلوفر/
نام مرغ ها و حشرات: پرنده 4/ مرغ 2/ چلچله/ کبوتر/ +++ پروانه / زنبور/
نام فصل ها: بهار/
نام عناصردیگر: ایوان3/ تالار/ مهتابی/ +++ پرچین/ کرت/ فواره/ گلدان/ — جوی2/ جویبار/
ماهی
نام سایر عناصر: بوته 3/ چمن4/ خزه/ علف4/ سبزه3/ سبزه زار/ +++ شبنم4/ شکوفه2/

 مرحله سوم
باغ 12/ باغستان1/
باغ سبز/ باغ روشن/ باغ زمرد کودکی/ نهفته ترین باغ/ باغ دیرین/ باغ ناتمام/
باغ ناتمام: درخت/ + میوه/ + گل/ + پرچین/ + بهار/ + خوشه/ ریشه/ شاخسار/ شکوفه/ نور/
باغ سبز: درخت/ اقاقیا/ + آفتاب/ باد/ برگ/ سایه/ شاخه/ علف/
نام دیرین: شبنم/
باغ نهفته: میوه/ + سایه / شاخه /
باغ زمرد کودکی: خوشه / ساقه /

باغ و توصیفات آن در شعر سهراب سپهری
کشف الابیات: باغ و صفات آن
باغ سبز
باغ زمرد کودکی
باغ روشن
باغ ناتمام
باغ دیرین
نهفته ترین باغ
باغ فنا
باغ طلا
باغ جهان
باغ زمان
باغ اساطیر
باغ عرفان
باغ چند سالگی
باغ فواصل
کوچه باغ های حکایات
باغ سبز تقرب
باغ سراشیب ارقام
سفرهای تدریجی باغ
باغ نشاط
باغ معلق

 مثال: باغ فنا

آني بود ، در ها وا شده بود .
برگي نه ، شاخي نه ، باغ فنا پيدا شده بود.
مرغان مكان خاموش ، اين خاموش ، آن خاموش . خاموشي
گويا شده بود.
آن پهنه چه بود : با ميشي ، گرگي همپا شده بود.
نقش صدا كم رنگ ، نقش ندا كم رنگ .پرده مگر تا
شده بود؟

 در یک لحظه درهای معرفت گشوده می شود. ما هستی خود را فراموش کرده بودیم و در واقع به مرتبه فنا نایل شدیم.
میوه باغ فنا رها شدن از خود است. در باغ فنا زبان سکوت را همه می فهمیدند. صدا حس نمی شد. بی صدایی حکمفرما بود.
در آنجا تنها زیبایی دیده می شود.
این توصیفات « عالم شهود» باغ ایرانی را به خاطر می آورد و همان حالت خلسه و بی حسی موجود در باغ ایرانی.

باغ و توصیفات آن در شعر سهراب سپهری؛ تعابیر مختلف باغ در شعر سپهری:
در مرحله بعد، تعابیر مختلف باغ در اشعار سپهری بررسی شده و طبق جستجوهای انجام شده در کل مجموعه شعر نتایجی به شرح زیر به دست آمد:
– توصیف واقعی خانه – باغ
– توصیف واقعی خانه – باغ روستایی
– توصیف واقعی باغ تاج محل/ باغ نشاط/ باغ معلق
– باغ به عنوان دوره کودکی
– باغ به عنوان دوره کودکی/ تمثیلی از خانه
– باغ به عنوان جهان
– باغ به عنوان مرحله ای از زندگی
– باغ به عنوان منزلی در سیر و سلوک
– باغ به عنوان منزلی در سیر و سلوک: فنا
– باغ به عنوان سایه ای از بهشت ازلی
– باغ به عنوان تصویری از بهشت موعود
– باغ به عنوان خاطره ای از بهشت آدم
– باغ زمان/ نماد گذر زمان
– باغ به عنوان دنیای شرق و غرب

 مثال: توصیف واقعی خانه باغ 

باغ ما در طرف سایه دانایی بود.
باغ ما جای گره خوردن احساس و گیاه،
باغ ما نقطه برخورد نگاه و قفس و آینه بود.
باغ ما شاید ، قوسی از دایره سبز سعادت بود.
میوه كال خدا را آن روز ، می جویدم در خواب.
آب بی فلسفه می خوردم.
توت بی دانش می چیدم.
تا اناری تركی برمیداشت، دست فواره خواهش می شد.
تا چلویی می خواند، سینه از ذوق شنیدن می سوخت.
گاه تنهایی، صورتش را به پس پنجره می چسبانید.
شوق می آمد، دست در گردن حس می انداخت.
فكر،بازی می كرد.
زندگی چیزی بود ، مثل یك بارش عید، یك چنار پر سار.
زندگی در آن وقت ، صفی از نور و عروسك بود،
یك بغل آزادی بود.
زندگی در آن وقت ، حوض موسیقی بود.

 خانه – باغ پرسایه است. گیاهان موجود در آن، با احساس پیوند می خورند. خانه – باغ جاییست که به انسان امکان تجربه طبیعت و هستی را می دهد؛ بی واسطه دانش و فلسفه یک درک شهودی از هستی به انسان القا می نماید. در خانه – باغ تمام حواس انسان به کار گرفته می شود. صدای پرندگان، ذوق شنیدن را در انسان بیدار می کند. صدای آب درون حوض برای زندگی، موسیقی لطیفی می سازد. پرندگان و از جمله سارها در بهار به هوای درختان باغ و از جمله چنارها به باغ هجوم می آورند و صدایشان باغ را پر می کند. زندگی در خانه – باغ به کودک امکان بازی می دهد و این آزادی در باغ برای او خاطره می آفریند.
این فراز از شعر اشاره ای است به دوره کودکی شاعر، با توجه به باغ زندگی که باری از ایهام در آن موجود است: یعنی هم باغ واقعی و هم باغ کودکی.

"دانلود فایل های پیوست مطلب"
-----------------------------------------------------------------------------------------
Icon of تصویرسازی باغ و عناصرآن در اشعارسهراب سپهری – قسمت اول تصویرسازی باغ و عناصرآن در اشعارسهراب سپهری – قسمت اول (140.2 KB)
       تعداد دانلود: 9
       زمان آخرین دانلود: یکشنبه, 16 جولای 2017
------------------------------------------------------------------------------------------

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *