2.1.4. آیین چای
یکی از عمیق ترین تجربیات زیبایی شناسی ژاپن که روح حساس و ظریف و جزء نگر ژاپنی را به خوبی می نماید و نقش طبیعت و رابطه عمیق انسان ژاپنی با آن را به زیبایی نشان می دهد، یک گونه هنری خاص ژاپن است که مجموعه ای از اعمال ساده و عادی را به مسیری مبدل می کند برای مراقبه و گفتگویی درونی؛ آیین چای که سابقه آن به قرن 16 برمی گردد.
این آیین در زبان ژاپنی “چادو” یا “سادو” یعنی “راه یا طریق چای” نامیده می شود و ریشه در ذن بودیسم دارد. در این آیین همه رفتارهای عادی و روزمره چنان با ظرافت مورد توجه قرار می گیرند که تبدیل به تجربه ای زیبا شناسانه می گردند.
آیین چای در اتاقی کوچک (با مصالح بومی وسادگی پالایش یافته) به نام چاتسیو، در گوشه ای از باغ صورت می گیرد. کلیت این مراسم به پذیرایی با غذایی بسیار سبک، شیرینی های مخصوص و چای محدود می شود، اما توجه به ظرایف و جزییات، از آرایش خاص اتاق چای و گل آرایی اتاق، تا انتخاب ظروف چای و شیوه تهیه و سرو چای ،آن را تبدیل به تجربه ای روحانی می کند.
«قدم زدن در باغ، زانو زدن در برابر حوضچه آب برای شستن دست ها و دهان، خزیدن از در ورودی کوچک و کوتاه کلبه؛ سر جای خود قرار گرفتن و به دست گرفتن پیاله چای، همه مستلزم حرکات بدنی مختلف اند. نوشیدن چای خود نیز موجب می شود که حس چشایی و بویایی درگیر شوند و همچنین صدای هرت کشیدن ها و بافت ملموس پیاله چای، گرمای محتوای آن و نیز جلوه بصری آن، حس های شنوایی، بساوایی و بینایی را به کار می گیرند … . گوش سپردن به قلقل آب، خش خش برگ های فرو ریخته درختان و چیزهای کوچکی از این قبیل، ذهن میهمان را به خود مشغول می دارند». (رامین، 1381: 43)
در این آیین، تمایزی که غرب بین حواس به اصطلاح فراتر (بینایی و شنوایی) و حواس فروتر (بویایی، چشایی و بساوایی) در نظر می گیرد، کاملاً کنار گذاشته می شود. اصولاً برای آنکه یک تجربه زیباشناسی نوعاً ژاپنی محقق گردد، باید حواس مختلف آدمی درگیر شوند و هر یک محملی گردند برای بخشی از آنچه باید بیان گردد تا در کنار یکدیگر به یک تجربه زیباشناختی شکل دهند.

3.1.4. کوچک نمودن طبیعت
«پرورش گیاه به شیوه بن سای (پرورش گیاهان در مقیاس کوچک و مینیاتوری) نیز به گونه ای بازگو کننده همان ایده هایی است که در پس باغ های ژاپنی وجود دارد. درست به همان نحوی که آدمی در باغ خویش قدم می زند و در تخیلش خود را میان نهرها و کوه های عظیم می بیند، به همین منوال نیز کسی که در اتاق خود در کنار یک درخت صنوبر کوچک نشسته و در ژرفای ذهن درونی خود فرو رفته است، شاید بر اثر مراقبه و تفکر، خود را کوچک اندام حس کرده و در همان حال درختان را سایه انداز و حجیم حس کند و زمزمه وزش نسیم را نیز با گوش های خود بشنود». ( بنیون، 1383: 19)
از سوی دیگر درختان بن سای اغلب بیش از ده ها سال عمر داشته و در خانواده ای، از نسلی به نسل دیگر سپرده می شده است و برای ژاپنی وسیله ارتباط با روح نیاکان خویش بوده است. (در آیین شین تو هر موجود طبیعی مظهر یک روح نامرئی یا یک ایزد است. اینان از سوی دیگر با ارواح نیاکان نیز بستگی دارند و ارواح نگهبان بعضی اماکن مقدس یا ارواح قهرمانان ملی و ارواح نیاکان، مورد توجه خاص و مراتبی از کامی هستند.) چه آنان نیز روزی در کنار این درختان نشسته، بر تنه آن دست کشیده و به آنان نگریسته اند و خود را هم چون انسانی کوچک در زیر سایه آن پنداشته اند. این درختان در حقیقت، نه صرفاً وسیله ای زینتی که ابزار مراقبه اند.

2.4.  توجه به جزئیات طبیعت
      سنت زیباشناختی ژاپن با تماشای جلوه های گوناگون زندگی و مرگ در طبیعت، با آن هم ذات پنداری می کند؛ آواز زنجره و مرگ آن، تولد شکوفه های گیلاس، خودنمایی و سپس مرگشان، درخشندگی خیره کننده برف تازه و آفتابی که بر آن می تابد و آب شدن برف.
والاترین جلوه این نگاه را می توان در توجه ژاپنی به تغییرات فصول احساس کرد. فصولی که با همه زیبایی ها و ویژگی های خاص خود، دوره ای و زود گذرند. شیوه گل آرایی، کیفیت ظروف و وسایل چای و حتی شیوه و ظروف آشپزی نیز تحت تاثیر فصول قرار گرفته، تغییر می کنند.
ژاپنی بیش از آنکه به قواعد و کلیات توجه داشته باشد، غرق در جزئیات و ظرافت های اطراف خویش است .همان طور که گفتیم روح ژاپنی جنبه رام، کوچک، صمیمی و آرام طبیعت را مورد ستایش قرار می دهد. عشق ژاپنی ها به طبیعت، همراه با توجهی که به جزئیات داشتند، توجه آنان را بیشتر به تنوع پدیده ها و آن دسته از خصوصیات طبیعت که در ارتباط مستقیم با حواس و عواطف انسان بودند جلب کرد. این گرایش را در شیوه آرایش باغ های ژاپنی به خوبی می توان مشاهده کرد. در باغی با فضای محدود همه چیز به مقیاس کوچک تنظیم شده است. درخت، پل های ظریف و صخره هایی که از دل آن چشمه ای به همان ظرافت سر بر می کشد.
ذهن ژاپنی همان اندازه که از کلی نگری و مفاهیم عقلی و منطقی دوری می کرد، سرشار بود از تفکری شاعرانه، آمیخته با دید تصویری به جزئیات اطراف؛ فی المثل: «عبارت بودایی”سه جهان ذهن یگانه است.” به این جمله تبدیل می شود: “شبنم بر چمن هزاران مرغزار فرو می ریزد، اما همان شبنم است و همان پاییز” و این خود گویای آن است که ژاپنی به سبب اینکه متمایل به استعارات ملموس و طبیعی بوده است، بیشتر در طلب کشف احوال ذوقی است تا شکافتن مفاهیم کلی و فلسفی». (شایگان، 1382: 217)
روح جزء نگر و ظرافت رفتار و اندیشه ژاپنی را در ادبیات شعر و داستان ها نیز می توان آشکارا مشاهده کرد. به عنوان مثال شعر هفده هجایی هایکو در عین سادگی و ایجاز به ظرافت های طبیعت و زندگی جاری در آن  اشاره می کند، با کوتاهی بی اندازه اش قالب های متعارف ذهن را شکسته، به معرفتی برق آسا منجر می شود. هایکو در حقیقت به گونه ای عصاره فرهنگ ذن است؛ «آن حالت خاص که ما را با دیگر چیزهای هستی یگانه می کند». (شاملو، 1384: 20) هایکو می کوشد تا با اشاره به چیزهای ساده حیات که ما همواره می بینیم و نمی بینیم، راز نفوذناپذیر جاری در آن سوی چیزهای نامحدود را بیان کند. سادگی ذاتی ذن و به طبع آن ذهن ژاپنی در نگاه به پدیده ها و اشیاء اطراف و دریافت مفهومی از آنها در هایکو به تمامی حس می شود. از این رو در ادامه، نگاه و نقش طبیعت و اجزای آن را در بستر هایکو مورد مطالعه قرار می دهیم، شاید که گامی، به ذهن ژاپنی و نگرش او به اجزای طبیعت نزدیک تر شویم.

  1. نگاه به طبیعت در آیینه ی  هایکو *

شعری از این دست اگر بر آنی که بگویی
نخست باید جانی از این دست را در خور باشی
نقشی بدین گونه اگر بر آنی که بنگاری
نخست باید نقشی از این گونه را اندر یابی.

هایکو  بیان رازهای حیات است به روشی عمیق و خلاق که ما را تا اعماق هستی و حیات می برد. «در هایکو، نامتناهی در چیزهای متناهی دریافته می شود. توی دست، پیش چشم، در تماس با آب سرد، در بوی خوش داوودی ها و “این” داوودی». (شاملو، 1384: 35)
شاید یکی از برجسته ترین صفات ژاپنی در نگاه به طبیعت، که در هایکو به وضوح رخ می نماید، توجه به چیزهای کوچک طبیعت باشد که ظرافتی خاص در آن نهفته است. به جای سخن گفتن از آرمان های بزرگ یا اندیشه های خیلی انتزاعی، آنها گل داوودی یا نیلوفر صبحگاهی می پرورند و چون هنگام آن برسد از اینکه آنها را همان گونه که می خواستند شکوفا و زیبا می بینند، شاد می شوند.

در میان سبزه ها
گل سپید گم نامی،
شکفته است.

بخش عمده ای از پشتوانه معنایی هایکو را شهودهای ناگهانی تشکیل می دهند که شاعر در نظاره و غرق شدن در طبیعت و هستی در می یابد یعنی«هایکو بریده ای از طبیعت و یا بیان دویی و دوگانگی نیست، بلکه کل طبیعت را در خود دارد یا درست تر بگوییم، هایکو خود کل طبیعت است». ( شاملو، 1384: 61)

کوکو،
کوکو، سرانجام
سپیده دمید.
(چی یو)

از دیدگاه بلایت، شاعر ژاپنی در هایکو راهی به سوی طبیعت می نماید. راه بازگشتی به طبیعت ما، به طبیعت شکوفه های گیلاس، به طبیعت برگ فرو ریزنده و باران سرد زمستانی. آنچه بلایت طبیعت یا گوهر ما می داند، همان چنینی چیزهاست که در ظرایف پدیده های پیرامون ما نهفته است و باشو این را در صدای آبی که از جهیدن غوکی در برکه برمی خیزد، کشف می کند.

برکه کهن، آه!
جهیدن غوکی
صدای آب.
(باشو)

شاعر در هایکو آنچه در درونش می گذرد، به صراحت و روشنی بیان نمی کند و تنها به اشاره ای به آنچه به وی الهام بخشیده اکتفا می نماید. این بر عهده خواننده است که به تناسب توانایی خود مفهوم را دریابد و همواره احتمال می رود که تعبیر، متفاوت از مقصود باشد. وانگهی «بنا بر فلسفه بودایی، جهان ساخته جان ماست. تا زمانی که هر کدام از ما زندگانی درونی خاص خود را دارد، چیزی که بشود آنرا واقعیتی مطلق و عینی خواند وجود ندارد». (شاملو، 1384: 81)

باقی مانده در شاخه ها
در روشنایی پنجره
برگ های نورسته.
(بوسون)

پرندگان اندک بودند
و آب های دور.
صدای زنجره.
(بوسون)

1.5. اجزای شاخص طبیعت در شعر هایکو
در سطور زیر، جهت دریافت بهتر جایگاه طبیعت و شکل گیری آن در جان ژاپنی به بررسی عناصر شاخص و مطرح طبیعت ژاپن در زلال آبگینه شعر ژاپنی (اغلب  هایکو) می پردازیم.
«در بهار شکوفه های گیلاس را
در تابستان فاخته، در پاییز ماه
و در زمستان برف پاک و سرد را
دوست می دارم.»
(دوگن)

دوگن استاد بزرگ فرقه ذن در شعر فوق زیبایی چهار فصل را ستایش می کند. موضوعاتی که در این شعر آمده است شاخص ترین نوع زیبایی است که مردم ژاپن آنرا ستایش می کنند. کلماتی هم چون «برف، ماه، شکوفه های گیلاس» را که نشان دهنده زیبایی های چهار فصل است در ژاپن به صورت سنتی به عنوان واژه هایی که بیانگر تمام زیبایی های طبیعت – از کوه، رود، سبزه و درخت گرفته تا تمام پدیده ها و موجودات روی زمین – و حتی احساسات انسانی است، به کار می برند. در شعر زیر هم به گونه ای دیگر یک کاهن بودایی به نام ریوکان با موضوعات و واژه های معمولی، چکیده فرهنگ ژاپن را به جای گذاشته است:

«چه چیزهایی بعد از من می ماند؟
شکوفه هایی در بهار
آوای فاخته در تابستان
و برگ های رنگین در پاییز.»
(کاواباکا، 1378)

1.1.5. شکوفه گیلاس
در مکان های بی نام
شاد و دوست داشتنی
شکوفه های گیلاس کوهی.

شکوفه گیلاس یکی از مهم ترین متیف های ادبی ژاپن است که به عنوان مظهر اوج و شکوفایی ناپایداری و گذرا بودن دنیا و همچنین سمبل قدرت سحر آمیزاست. (تاواراتانی، 1377)

دیری چشم به راه مان می گذارد
با این همه چه زود فرو می ریزد
روح شکوفه های گیلاس!
(سوگی)

انسان نیز هم چون شکوفه گیلاس کوتاه و ناپایدار است، چند روزی می شکفد و چند روزی زیبایی خود را به تماشا می گذارد و پس از آن  در اوج زیبایی می افتد.

شکوفه های گیلاس فرو ریخته است
معبد،
از میان شاخه ها.
بوسون)

عظمت و شکوهی که شکوفه گیلاس به آن رسیده است در ظرف مدت کوتاهی باید از بین برود. مردم ژاپن در شکوفه گیلاس دو چیز ظاهراً متضاد (زندگی و مرگ) را می دیدند. آنان در دوران قدیم بر این باور بودند که شکوفه ای که به اوج رسیده دارای قدرت سحر آمیزی است و روح انسان را می گیرد. (تاواراتانی، 1377)

زندگی چه کوتاه است
روزی زیر ریزش شکوفه متعدد گیلاس
خواهم مرد.
(اوموتو نو یاکاموچی)

2.1.5. ماه
کلبه ام بسوخت
چیزی نیست که مانع شود
نظاره ماه را.

ماه در بودا رمز حقیقت نهایی و در فرهنگ ژاپن رمز آمیز و هم چون شکوفه گیلاس دارای قدرتی سحرآمیز است.
ای ماه تو هم تنهایی چون من
از ابرها بیرون آمده، مرا همراهی می کنی
آیا سوز سرما و برف و بوران
تو را اذیت نمی کند؟

این شعر سروده میوعه است که شبی، پس از تفکر در تالار کایکو، که از سرازیری تپه فرو می آمده، ماه نیز از پشت ابر خود را به وی می نماید و آن گاه که وی دوباره به تالار باز می گردد دوباره پنهان می شود و این گمان برایش به وجود می آید که ماه دوست تنهایی اوست.

دل من می درخشد
چون پاک و شفاف است
ولی، ماه فکر می کند
روشنایی از اوست.

ارتباط میوعه و ماه از حد دوستی فراتر رفته، شاعر به طبیعت وارد شده و با آن یکی می شود.

خود را خنک می کردم
زیر بستری که آرمیده بودم
ماه در گذر بود.
(باکوسویی)

او روی نیمکتی بزرگ بر رودخانه خفته بود … .
مهتاب تابستانی
لمس می کند
نخ ماهیگیری را!

نخ ماهیگیری عکس ماه را در آب لمس می کند، نه ماه واقعی را. این تصویری از عالم خواب است و با این همه این جهان است. ماهی گیری ویران کردن حیاتی است، اما، چیزی آفریده می شود؛ چیزی رخ می دهد که ما در این شعر احساس می کنیم.

سرما
سر بر گرداندن به تماشای ماه نو
بس دشوار است!

شاعر سرمای تلخ زمستان را به عنوانی بخشی از طبیعت، مانع از آن می داند که او را به تماشای «داس مه نو» بگذارد.

ماه و شکوفه های گیلاس
اکنون می دانم،در این جهان،
که شعر سوم کدام است!
(ریوهو)

شاید روح شاعر در این دو، همه آنچه می جسته است، یافته و دیگر در جهان به جستجوی چیز دیگری نیست و حال تنها چیزی که باقی می ماند همان مردن است.
اکثر اشعار از متن کتاب هایکو (تالیف شاملو – ع. پاشایی) برداشت شده و تفاسیر و توضیحات اشعار نیز اغلب با برداشت کلی از همین کتاب می باشد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *