در بخش اول این نوشتار با ویژگی های شعر حافظ به صورت کلی و شیوه های مختلفی که او کلمه باغ را مورد استفاده قرار داده (از نظر لغوی) آشنا شدیم. در این بخش سایر فضاهای بیرونی از دیدگاه حافظ، عناصر سازنده باغ و رابطه آنها با حواس انسان و تغییر فصول مورد بررسی قرار می گیرد. در پایان فهرست کامل ابیاتی که در آنها موضوعات مورد بحث بیان شده، به پیوست ارائه می شود.

ساير فضاهاي بيروني در شعر حافظ
بوستان (بستان)
بوستان مرکب است از بو + ستان (پسوند مکان) و به معناي مکاني است پر از بوي خوش. بوستان يکي از واژه هايي است که در ادبيات فارسي به معناي باغ به کار مي رود.
ز روي ساقي مهوش گلي بچين امروز/که گرد عارض بستان خط بنفشه دميد
رونق عهد شباب است دگر بستان را/مي رسد مژده گل بلبل خوش الحان را
طرف چمن و طواف بستان/بي لاله عذار خوش نباشد
صحن بستان ذوق بخش و صحبت ياران خوشست/وقت گل خوش باد کز وي وقت مي خواران خوشست
مرا در خانه سروي هست کاندر سايه قدش/فراغ از سرو بستاني و شمشاد چمن دارم
سبزه خط تو ديديم و ز بستان بهشت/به طلب کاري اين مهر گياه آمده ايم
شکر ايزد که ز تاراج خزان رخنه نيافت/بوستان سمن و سرو و گل و شمشادت
در بوستان حريفان مانند لاله و گل/هر يک گرفته جامي بر ياد روي ياري
به خلدم دعوت اي زاهد مفرما/که اين سيب زنخ زان بوستان به

چمن
چمن در ادبيات فارسي در دو معنا به کار مي رود: يکي راه ساخته شده در ميان بوستان و باغ (در ميان صف درختان) و ديگري در معناي مطلق باغ. به نظر مي رسد حافظ چمن را در معناي دوم به کار برده است.
نثار روي تو هر برگ گل که در چمن است/فداي قد تو هر سرو بن که بر لب جوست
اي صبا گر به جوانان چمن بازرسي/خدمت ما برسان سرو و گل و ريحان را
تخت زمرد زده است گل به چمن/راح چون لعل آتشين درياب
جان فداي دهنش باد که در باغ نظر/چمن آراي جهان خوشتر از اين غنچه نبست
مرا و سرو چمن را به خاک راه نشاند/زمانه تا قصب نرگس قباي تو بست
دلت به وصل گل اي بلبل صبا خوش باد/که در چمن همه گلبانگ عاشقانه توست
در اين چمن چو درآيد خزان به يغمايي/رهش به سرو سهي قامت بلند مباد
سايه تا بازگرفتي ز چمن مرغ سحر/آشيان در شکن طره شمشاد نکرد
شکر آنرا که تو در عشرتي اي مرغ چمن/به اسيران قفس مژده گلزار بيار
گلعذاري ز گلستان جهان ما را بس/زين چمن سايه آن سرو روان ما را بس
کنون که در چمن آمد گل از عدم به وجود/بنفشه در قدم او نهاد سر به سجود

گلستان
گلستان مرکب است از گل + ستان (پسوند مکان) و به معناي جايي است که در آن گل بسيار برويد.
مسند به گلستان بر تا شاهد و ساقي را/لب گيري  و رخ بوسي مي نوشي و گل بويي
دوش باد از سر کويش به گلستان بگذشت/اي گل اين چاک گريبان تو بي چيزي نيست
در گلستان ارم دوش چو از لطف هوا/زلف سنبل به نسيم سحري مي آشفت
شد چمان در چمن حسن و لطافت ليکن/در گلستان وصالش نچميديم و برفت
يوسف گمگشته باز آيد به کنعان غم مخور/کلبه احزان شود روزي گلستان غم مخور
گلعذاري ز گلستان جهان ما را بس/زين چمن سايه آن سرو روان ما را بس
سحر به بوي گلستان دمي شدم در باغ/که تا چو بلبل بيدل کنم علاج دماغ
باد صبحي به هوايت ز گلستان برخاست/که تو خوشتر ز گل و تازه تر از نسريني
شمشاد خرامان کن و آهنگ گلستان کن/تا سرو بياموزد از قد تو دلجويي
هم گلستان خيالم ز تو پرنقش و نگار/هم مشام دلم از زلف سمن ساي تو خوش

گلزار
گلزار مرکب است از گل + زار (همان سار – پسوند مکان) و به معناي جاي بسيار گل است. لفظ زار براي کثرت و ظرفيت مي آيد.
به صحرا رو که از دامن غبار غم بيفشاني/به گلزار آي کز بلبل غزل گفتن بياموزي
باغبان همچو نسيمم ز در خويش مران/کآب گلزار تو از اشک چو گلنار من است
شکر آنرا که تو در عشريي اي مرغ چمن/به اسيران قفس مژده گلزار بيار
چو در گلزار اقبالش خرامانم بحمدالله/نه ميل لاله و نسرين نه برگ نسترن دارم
چو سرو اگر بخرامي دمي به گلزاري/خورد ز غيرت روي تو هر گلي خاري
زين خوش رقم که بر گل رخسار مي کشي/خط بر صحيفه گل و گلزار مي‌کشي

گلشن
گلشن مرکب است از گل + شن (کلمه نسبت) و به معناي جاي گل و مترادف با گلستان و گلزار است.
ز خاک کوي تو هر گه که دم زند حافظ/نسيم  گلشن  جان در مشام  ما  افتد
زلف مشکين تو در گلشن فردوس عذار/چيست طاووس که در باغ نعيم افتادست
بر طرف گلشنم گذر افتاد وقت صبح/آندم که کار مرغ سحر آه و ناله بود
محروم اگر شدم ز سر کوي او چه شد/از گلشن زمانه که بوي وفا شنيد
طاير گلشن قدسم چه دهم شرح فراق/که در اين دامگه حادثه چون افتادم
بر گلشني اگر بگذشتم چو باد صبح/ني عشق سرو بود و نه شوق صنوبرم
خيال روي تو چون بگذرد به گلشن چشم/دل از پي نظر آيد به سوي روزن چشم
چنين قفس نه سزاي چو من خوش الحاننيست/روم به گلشن رضوان که مرغ آن چمنم
غلام چشم آن ترکم که در خواب خوش مستي/نگارين گلشنش رويست  و مشکين سايه بان ابرو
بي تو اي سرو روان با گل و گلشن چه کنم/زلف سنبل چه کشم عارض سسن چه کنم
ترسم کزين چمن نبري آستين گل/کز گلشنش تحمل خاري نمي کني
با توجه به قرايني که در اشعار حافظ موجود است و معاني يکساني که او از تعابير مختلف اراده کرده مي توان نتيجه گرفت که او کلمات بستان (بوستان)، گلشن، گلستان، گلزار و چمن را در معناي باغ به کار برده است.
(گلشن رضوان، باغ خلد، گلشن قدس و باغ جنان در معناي بهشت – گلشن چشم، باغ ديده، باغ نظر وحديقه بينش – باغ عالم، باغ جهان، گلستان جهان و گلشن زمانه)
سحر به بوي گلستان دمي شدم در  باغ/که تا چو بلبل بيدل کنم علاج دماغ
مرا در خانه سروي هست کاندر سابه قدش/فراغ از سرو بستاني و شمشاد چمن دارم
گلعذاري ز گلستان جهان ما را بس/زين چمن سايه آن سرو روان ما را بس
ترسم کزين چمن نبري آستين  گل/کز گلشنش تحمل خاري نمي کني
شکر آنرا که تو درعشرتي اي مرغ چمن/به اسيران قفس مژده گلزار بيار
باغبان  همچو نسيمم  ز در خويش مران/کآب گلزار تو از اشک چو گلنار منست
مي گشتم اندر آن چمن و باغ دمبدم/مي کردم  اندر آن گل  و بلبل تاملي

عناصر طبيعي موجود در باغ حافظ
باغ در غزليات حافظ با عناصر طبيعي مشخصي توصيف شده است.
درختان سرو و صنوبر، شمشاد و درختان ميوه، گل هاي فصلي، آب، سبزه و رياحين و بلبل که نواي زيبايش گوش را نوازش مي دهد و باد اسطوره اي صبا که در بين برگها مي وزد. (حصاري که در باغ ايراني جزء عناصر اصلي است را تنها از تعبير حافظ در مورد بوستان مي توان استنباط کرد.)
– درختان غير مثمر: سرو، صنوبر، شمشاد
– درختان مثمر، ميوه: سيب، رطب
– گل، غنچه: گل سرخ، لاله، نسرين، نرگس، بنفشه، نسترن، سمن، سنبل
– گياهان خوشبو: ريحان
– آب: جوي آب، ژاله
– باد: نسيم
– مرغ چمن: بلبل

باغ: نرگس، لابه، نسرين، گل، غنچه، صنوبر، سرو، ني، گياه، شمشاد، طاووس، مرغ چمن، مرغ، بلبل، جو، بو، ثمر، ميوه، باد صبا
چمن: گل، سنبل، سمن، سرو، ريحان، شمشاد چمن، بلبل صبا، طرف، نسيم بهشت، نسيم بهار، باد
بوستان، بستان: نسترن، بنفشه، سرو بستاني، سبزه، صحن، رطب، سيب، نسيم
گلستان: ژاله، سايه، باد صبح، باد صبا، نسيم سحر
گلزار: آب
گلشن: مرغ سحر، طرف پيرامون

باغ حافظ:
ز روي ساقي مهوش گلي  بچين  امروز/که گرد عارض بستان خط بنفشه دميد
شکر ايزد که ز تاراج خزان رخنه نيافت/بوستان سمن و سرو و گل و شمشادت
باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبر است/شمشاد خانه پرور ما از که  کمتر است
رونق عهد شبابست دگر بستان  را/مي رسد مژده گل  بلبل خوش الحان را
با صبا همراه بفرست ازرخت گلدسته اي/بو که بويي بشنويم از خاک بستان شما
نثار روي تو هر برگ گل که در چمن است/فداي قد تو هر سرو بن که بر لب جوست
صبحدم مرغ چمن با گل نوخاسته گفت/ناز کم کن که در اين باغ بسي چون تو شکفت
گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن/چتر گل درسرکشي اي مرغ خوشخوان غم مخور
مرغول را برافشان يعني برغم سنبل/گرد چمن بخوري همچون صبا بگردان
باد  بهار مي وزد از گلستان شاه/وز ژاله باده در قدح لاله مي رود
در اين باغ از خدا خواهد دگر پيرانه سر حافظ/نشيند بر لب جويي و سروي بر کنارآرد
گر من از باغ تو يک ميوه بچينم چه شود/پيش پايي به چراغ تو ببينم چه شود

رابطه عناصر سازنده باغ با حواس انسان

حس بينايي
در باغ حافظ سبزي درختان و گل ها و گياهان رنگارنگ فضايي زيبا و چشم نواز پديد مي آورد که حس بينايي ما را ارضا مي کند.
باغ نظر، باغ ديده، حديقه بينش، گلشن چشم
خيال روي تو چون بگذرد به گلشن چشم/دل از پي نظر آيد به سوي روزن چشم
جان فداي دهنش باد که در باغ نظر/چمن آراي جهان خوشتر از اين غنچه نیست
مراد دل ز تماشاي باغ عالم چيست/به دست مردم چشم از رخ تو گل چيدن
بفشان عرق ز چهره و اطراف باغ را/چون شيشه هاي ديده ما پر گلاب کن
هم گلستان خيالم ز تو پرنقش و نگار/هم مشام دلم از زلف سمن ساي تو خوش
غلام چشم آن ترکم که در خواب خوش مستي/نگارين گلشنش رويست و مشکين سايه بان ابرو
يار من چون بخرامد به تماشاي چمن/برسانش ز من اي پيک صبا پيغامي
قصر فردوس که رضوانش به درباني رفت/منظري از چمن نزهت درويشان است

حس شنوايي
مهمترين عنصري که در باغ  حافظ صدا ايجاد مي کند بلبل است.
رفتم به باغ صبحدم تا چنم گلي/آمد به گوش ناگهم  آواز بلبلي
دلت به وصل گل اي بلبل صبا خوش باد/که در چمن همه گلبانگ عاشقانه تست
هر مرغ به دستاني در گلشن شاه آمد/بلبل به نواسازي حافظ به غزل گويي

حس بويايي
علاوه بر بويي که در باغ از گل ها و رياحين به مشام مي رسد خاک در باغي که حافظ توصيف کرده است خود معطر است.
با صبا همراه بفرست از رخت گلدسته اي/بو که بويي بشنويم از خاک بستان شما
سحر به بوي گلستان دمي شدم در باغ/که تا چو بلبل بيدل کنم علاج دماغ

حس چشايي
حافظ به صورت مستقيم در مورد خوردن ميوه هاي باغ صحبت نمي کند. برخورد او حتي با ميوه ها بيشتر رواني  است تا فيزيکي.
گر من از باغ تو يک ميوه بچينم چه شود/پيش پايي به چراغ تو ببينم چه شود
کلک حافظ شکرين ميوه نباتيست بچين/که در اين باغ نبيني ثمري بهتر از اين
کس عسل بي نيش از اين دکان نخورد/کس رطب بي خار از اين بستان نچيد
چو طفلان تا کي اي زاهد فريبي/به سيب بوستان و شهد و شيرم
فضاهاي بيروني و تغيير فصل

بهار
بهار حافظ فصل رويش، شکفتن و تولد دوباره است. فصلي است که گل هاي لاله و سنبل و نسرين مي رويند و مرغان عاشق نغمه سرايي مي کنند. فصلي است که زيبايي هاي طبيعت در آن به نهايت مي رسد، باران بهاري زمين مرده را زنده مي کند و همه غارت گري خزان در قدم باد بهاري پايان مي يابد.
رسيد مژده که آمد بهارو سبزه دميد/وظيفه گر برسد مصرفش گل است و نبيد
چمن حکايت ارديبهشت مي گويد/نه عاقلست که نسيه خريد و نقد بهشت
بهار و گل طرب انگيز گشت و توبه شکن/به شادي رخ گل بيخ غم ز دل برکن
رسم بدعهدي ايام چو ديد ابر بهار/گريه اش بر سمن و سنبل و نسرين آمد
تنور لاله چنان برفروخت باد بهار/که غنچه غرق عرق گشت و گل به جوش آمد
گر بهار عمر باشد باز بر تخت چمن/چتر گل در سر کشي اي مرغ خوشخوان غم مخور
ساقيا سايه ابر است و بهار و لب جوي/من نگويم چه کن ار اهل دلي خود تو بگوي
چو غنچه گر چه فروبستگيست کار جهان/تو همچو باد بهاري گره گشا مي باش
باد بهار مي وزد از گلستان شاه/وز ژاله باده در قدح لاله مي رود
در مقابل باد خزان زندگي را در باغ به يغما مي برد و گل ها و درختان را پژمرده مي کند. زمستان حافظ فصل مرگ و نابودي است.

پاييز
دراين چمن چو درآيد خزان به يغمايي/رهش  به سرو سهي قامت بلند مباد
باغبانا ز خزان بي خبرت مي بينم/آه از آن روزکه بادت گل رعنا ببرد
مي بياور که ننازد به گل باغ جهان/هر که غارتگري باد خزاني دانست
نه هر درخت تحمل کند جفاي خزان/غلام همت سروم که اين قدم دارد
حافظ از باد خزان در چمن دهر مرنج/فکر معقول بفرما گل بي خار کجاست
آن همه ناز و تنعم که خزان مي فرمود/عاقبت در قدم باد بهار آخر شد

زمستان
شکر ايزد که به اقبال کله گوشه گل/نخوت باد دي و شوکت خار آخر شد
چه جورها که کشيدند بلبلان از دي/به بوي آنکه دگر نو بهار باز آيد
ذخيره اي بنه از رنگ و بوي فصل بهار/که مي رسند ز پي رهزنان بهمن و دي
خوش نازکانه مي چمي اي شاخ نوبهار/کآشفتگي مبادت از آشوب باد دي
سزدم چو ابر بهمن که بر اين چمن بگريم/طرب آشيان بلبل بنگر که زاغ دارد

جمع بندي
وقتي از هويت ايراني صحبت مي کنيم مراد فصل مشترک همه ايرانيان در طول تاريخ است. اين هويت در هزاران آيينه منعکس است و هر کدام از اين آيينه ها وجوهي از آن را نشان مي دهند. در اين ميان شعر و ادبيات جايگاه ويژه اي دارد. عالي ترين شکل هنر شعر است و عالي ترين شکل شعر غزل. معماري عالي شعري است که با آجر و کاشي سروده مي شود.  باغ ايراني غزل معماري و شهرسازي ماست.
شعر حافظ آيينه تمام نماي روح و عقيده و نگاه او به انسان و جهان و طبيعت و ماوراي طبيعت است. در اين چند نکته ترديدي وجود ندارد که او:
مسلماني معتقد است که ايمانش آميزه اي از معنويت و رهيافت شريعت- طريقت- حقيقت است، طبعي حساس در برابر زيبايي و ظرافت و ناز و نوازش هاي زندگي دارد، براي شعرشان و اصالت مستقل قايل است و هنرش هنر قدسي است. انديشه هايش خيلي بيشتر از آنکه وحدت وجودي باشد توحيدي است. اما اوشاعر عارف است نه عارف شاعر.
از ديدگاه اصل توحيد فضاي منفي باعث انبساط روح و توجه به عالم باطن مي شود.
حافظ کلمه باغ را در پنج معنا به کار برده است: تشبيهي از جهان، بهشت، فضاي تفکر و تعمق (باغ نظر) ، فضاي تفرج و گردش و تشبيهي از روي معشوق. باغ حافظ تمامي اين معاني را در خود جمع کرده است.
حافظ از کلمات بوستان (بستان)، گلستان، گلزار، گلشن و چمن معنايي مشابه معناي باغ را اراده کرده است.
باغ حافظ از عناصري چون درختان سرو و صنوبر، شمشاد، سبزه و رياحين و درختان ميوه تشکيل شده است. بلبل باغ حافظ غزل مي سرايد و باد صبا بوي بهشت را به مشام مي رساند.
عناصر باغ حافظ با تمام حواس انسان ارتباط برقرار مي کنند.
بهار حافظ فصل رويش و تولد است و زمستان او فصل نابودي و مرگ.

منابع و مآخذ
– اردلان، نادر. بختيار، لاله. حس وحدت. ترجمه حميد شاهرخ. نشر خاک. 1380.
– بهشتي، محمد حسين. غزل باغ. مجله موزه ها. (اينترنت).
– خرمشاهي، بهاء الدين. حافظ نامه. شرکت انتشارات علمي و فرهنگي. 1378.
– دهخدا، علي اکبر. لغت نامه دهخدا.
– سلطان زاده، حسين. باغ  ايراني به روايت مينياتور. معماري و فرهنگ. شماره 17. 1383.
– سلطان زاده، حسين. معماري و شهرسازي ايران به روايت شاهنامه فردوسي. دفتر پژوهش هاي فرهنگي. 1377.
– شميسا، سيروس. بيان. انتشارات فردوس. 1372.
– صفوي، کوروش. گفتارهايي در زبان شناسي. نشر هرمس. 1380.
– قزويني و غني، قاسم. ديوان حافظ شيرازي. نشر فروغ. 1377.

"دانلود فایل های پیوست مطلب"
-----------------------------------------------------------------------------------------
Icon of باغ ایرانی در شعر حافظ - قسمت دوم باغ ایرانی در شعر حافظ - قسمت دوم (86.7 KB)
       تعداد دانلود: 7
       زمان آخرین دانلود: جمعه, 3 مارس 2017
------------------------------------------------------------------------------------------
"دانلود فایل های پیوست مطلب"
-----------------------------------------------------------------------------------------
Icon of باغ ایرانی در شعر حافظ - پیوست 1 باغ ایرانی در شعر حافظ - پیوست 1 (144.3 KB)
       تعداد دانلود: 4
       زمان آخرین دانلود: چهارشنبه, 23 نوامبر 2016
------------------------------------------------------------------------------------------
"دانلود فایل های پیوست مطلب"
-----------------------------------------------------------------------------------------
Icon of باغ ایرانی در شعر حافظ - پیوست 2 باغ ایرانی در شعر حافظ - پیوست 2 (198.2 KB)
       تعداد دانلود: 3
       زمان آخرین دانلود: چهارشنبه, 23 نوامبر 2016
------------------------------------------------------------------------------------------
"دانلود فایل های پیوست مطلب"
-----------------------------------------------------------------------------------------
Icon of باغ ایرانی در شعر حافظ - پیوست 3 باغ ایرانی در شعر حافظ - پیوست 3 (107.9 KB)
       تعداد دانلود: 2
       زمان آخرین دانلود: چهارشنبه, 23 نوامبر 2016
------------------------------------------------------------------------------------------

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *