شهر،نشانه ،سفر
دیدن هدف می خواست و شوق،سفری پر از تجدد،
راه طی می شد در جست و جوی نقطه عطفی شاید تا ،
نگاهی صرف آن شود،
کویر و جاده،آبی و خاکی،سفید و سیاه ،تکراری و عجیب  و گاهی سراب .
ایستگاه اول :استوانه ای پر از سایه ،درخت کهنسال در پس بنایی متخلخل،قرار گاهمان شد، تا بیانی باشد بر خاصیت  نشانه ای درخت قدیمی،با سایه ای عظیم.
دورها چشمه ای جوشیده بود، جایگاه تقدس دخیل هایشان زیر درخت کج خلق،  نماد ابدیتی از جنس تاریخ  و جایگاهی  جدید از نوع نشانه ها.دخیل ها را که طی کنیم به آکسی می رسیم  از پس حوضچه ی عظیم،پرسپکتیو یک نقطه ای قاب درقاب شایدتصویر مجازی نشانه ،حضور و دید محلی برای درک چشم انداز از جوانب!
و سر انجام چشمه علی نماد تمدن بود و مذهب،
تلفیقی از نشانه ها،قرار گاه مذهبی مردمان یک خطه!
و بعد راه بود و شب و کویر ،این بار نشانه ها مختوم به چراغ خانه های دور و نور خطی جاده بود که شاید درازای مسافت  نیز گاهی آن را از ما می ربود.
سمنان فردا شده بود،شهر خاموش تو را می خواند،کبوتر ها سر های بالا آمده رابه سوی آبی ها چرخاند.گنبد نشانه می نمود،فارغ از تک مناره ی گاهی گم،گاهی پیدا.
گمشدگان بازار ،در گره های سر گشوده وامدار هدایتش بودندو مسافران مدهوش تقابل سایه وآسمان و درازای آجری سر به فلک کشیده در آبی بی حد.
پازل کنار هم چیده شد،شهر شکل گرفت،راه معنا یافت،تا  رسیدن نیز پایان یابد!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *