فرضیه: ساختار شهر تاریخی، یک عنصر یکپارچه و واحد است.
مرکز تاریخی شهر مجموعه ای است از بازار، مسجد، حسینیه، آب انبار، حمام و …؛ دانه های ریز و درشتی که با کارکردهای شهری متفاوت و البته تعریف شده، توسط یک عامل اتصال دهنده محوری به یکدیگر متصل شده اند؛ رشته واصل این عناصر تنها از جنس کالبدی نبوده، بلکه ابعاد اقتصادی و اجتماعی را نیز در بر می گیرد. از طرف دیگر انسان تنها با حرکت در امتداد کالبدی کشیده و خطی است که نیاز به ایجاد گشودگی هایی در طول آن را درک کرده و به ضرورت توالی فضاهای جمعی تر و انفرادی تر در رشته ای به نام راسته بازار، پی می برد. آنچنانکه نمی توان هیچ یک از عناصر این ساختار یکپارچه را حذف نمود.
گذر فرهنگی- تاریخی “بنی طبا” یکی از دو محور مهم شهر بیدگل بوده و مجموعه ای شامل چندین خانه تاریخی همچون خانه بنی طبا، آب انبار آقاشهاب، خانقاه مختص آباد، مسجد نقشینه (حاجی قاسم بیدگلی)، بازارچه ساطع، مسجد و بادگیر سرسنگ و حمام است (نیک اندیش، 1388: 82). در گذشته ارتباطی منطقی میان این عناصر وجود داشته که در مجموع، بافت محله تاریخی “بازار” (توی ده یا سرسنگ) را تشکیل می داده و غالباً محل سکونت صنف کاسب و نساج بوده است (نیک اندیش، 1388: 46). اما امروزه با مداخلات نهادهای دولتی به منظور بهسازی، بازسازی و نوسازی بافت محله، تقریباً ارتباط معنایی و اجتماعی منحصر به فردی میان عناصر تاریخی مجموعه وجود ندارد و اتصال کالبدی آنها نیز تنها از طریق گذر بنی طبا- که اتفاقاً این ارتباط نیز در بخش هایی از گذر، از بین رفته- برقرار است.
“شرکت احیای بافت تاریخی و فرسوده آران و بیدگل” به دنبال برقراری ارتباطی منطقی میان عناصر تاریخی گذر بنی طبا، کمبود عناصری از ساختار اصلی بافت گذشته را درک کرده و پروژه هایی در آن تعریف کرده است؛ در حالی که تعریف روشنی از چگونگی ارتباط آن عناصر با یکدیگر و نیز با زمینۀ تاریخی شهر بیدگل ندارد. از آنجا که طرح جدید، به تمام عناصر تاریخی بافت به صورت منحصر توجه کرده و آنها را در یک مقیاس درشت تر در ارتباط با دیگر عناصر بررسی نکرده است، در ایجاد حیات اجتماعی دربافت تاریخی، موفق نبوده و با زندگی مردم محله، سازگاری ندارد.
بازارچه به عنوان یک عنصر محوری، در امتداد خود به یک یا چند فضای جمعی تر- کالبدی مشابه چهارسوق یا هشتی- نیاز دارد تا ساکنان محله را در آنها، گرد هم آورد. چنین گشودگی هایی متناسب با کارکردهای مرتبط با آن، از جنس فضاهای باز، بسته و یا نیمه باز است. از طرفی، هر یک از این فضاهای جمعی نمی تواند به صورت مستقل عمل نماید؛ به این معنی که رشتۀ واصل آن فضاهای درشت تر باید پیوستگی فضایی و یکپارچگی مجموعه را به لحاظ کالبدی، اقتصادی و اجتماعی ایجاد کند. در حالی که در بافت نوسازی شدۀ فعلی، این اتفاق روی نداده است. نمونه بارز این ادعا، فضاهای جدیدی است که اخیراً توسط این شرکت با هدف ساماندهی کالبدی، فضایی و سازه ای بافت فرسوده و تاریخی شهر، ایجاد شده است :
نوسازی فضای جمعی مشابه هشتی سنتی؛ عنصر جدا افتاده از ساختار یکپارچه شهر تاریخی.
آنچه که یک هشتی یا جلوخان را به فضای جمعی و دعوت کننده تبدیل می کند، ارتباط آن با عناصر مجاور خود است؛ آنچنان که در فضاهای شهری ایران دیروز نیز، هرگز یک هشتی به صورت مجزا و بدون ارتباط کالبدی با عناصر دیگر، به وجود نمی آمده است. هشتی اصیل به لحاظ کالبدی، حداقل با یک عنصر متصل به خود، ارتباط فیزیکی داشته و به لحاظ ابعاد و تناسبات، نقوش و رنگ تزیینات، مصالح و شیوۀ اجرا و … با آن سازگار می شده است.
بهسازی فضای پشت بام آب انبار آقاشهاب.
پیشنهاد چند کاربری برای فضای باز پشت بام، پاسخی به تقاضای ساکنان محله برای افزایش سرزندگی شهر امروزی نبوده و چون به عنوان یک فضای گشوده در مجاورت محور اصلی بافت دیده می شود، به تعریف کاربری های جدیدی برای آن پرداخته اند. بازخوانی این مکان به منظور برپایی فعالیت های امروزی (از جمله برگزاری شب شعر) نه تنها باید در راستای نیازهای اجتماعی و اقتصادی ساکنان بوده، بلکه باید با ساختار کالبدی محله تاریخی نیز، تناسب داشته باشد.
نتیجه گیری
در بهسازی، بازسازی و نوسازی بافت های فرسوده در شهرهای تاریخی باید به ارتباط میان عناصر تشکیل دهندۀ بافت در هر سه زمینۀ 1- کالبدی 2- اقتصادی و 3- اجتماعی توجه شود تا بتوان یکپارچگی بافت را حفظ کرده و با تعریف کاربری ها و فعالیت های متناسب با نیازهای انسان امروز، حیات جمعی را به کالبد فرسودۀ شهر باز گرداند.
منابع

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *