بررسي کيفيتهاي فضايي
کيفيتها نقش اساسي تري در تامين و تمايز يک چيز از چيزهاي ديگر باز ي مي کنند و مي توانند حاصل فرم (کُيفيتهاي ظا هري يا فرمال)،عملکرد(کيفيتهاي عملکردي) و يا معناي يک چيز باشند (کيفيتهاي معنايي) هر کدام از کيفيتهاي فوق به نوبه خود مي تواند حاصل کليت فضاي مورد مطالعه انواع اجزاء يا نسبت بين انواع اجزاء، تعداد اجزاء يا نسبت بين تعداد اجزا يا رابطه موجود بين اجزاء باشد از انجا که روابط متقابلي بين تعداد ، نوع و رابطه اجزاء وجود دارد کيفيتهاي نيز اصل از نسبت بين تعداد و نوع اجزاء نوع و رابطه اجزاء و الي آخر وجود دارد .
سيستم ← سيستم نظم دهنده
ارتباط اجزا و کل
تعداد اجزاء
يك كل مي تواند تنها شامل يك جزء باشد كه در اين حالت بخش بندي كل و جزء كاري است زائد و نيز يك كل مي تواند ساخته شده از توده اي غير قابل شمارش از اجزء باشد . اين دو حالت هر دو حالات « نهايت » هستند و مي توانند به درك مفهوم كل كمك نمايند . در حالتي كه با توده اي بي شمار از اجزاء سرو كار داشته باشيم آنچه مفهوم كل را در ذهن ما مي آفريند اين واقعيت است كه اجزاء استقلال خود از دست داده اند . هنگامي كه تعداد اجزاء بيش از شش يا هفت جزء باشد ما قادر به تشخيص مستقيم تعداد اجزاء نيستيم و بايستي يا آنها را بشماريم و يا اينكه آنها را به گروه هايي تقسيم بندي كنيم يا به بيان ديگر « طراحواره » تشكيل دهيم . البته در اين مورد نوع و نظم نسبي اجزاء نيز تأثير به سزايي دارند . هر چه اجزاء بيشتر به هم شباهت داشته باشند و هر چه نظم نسبي بين آنها دقيق تر باشد ، تعداد اجزاء قابل بازشناسي در نگاه اول بيشتر است . يكي از موارد خاص در مورد تعداد اجزاء كلي است كه تنها شامل دو جزء باشد . نوع اجزاء و رابطه ميان آنها مي تواند حالات گوناگون داشته باشد و اين رابطه است كه بيان اين كليت را تغيير مي دهد . كنار هم قرار گرفتن دو جزء هم ارزش مي تواند تقارن متقابل را پديد آورد و اين خود نمانگر يك جهت خواهد بود . اما در بين دو جزء امكان وجود سلسله مراتب نيز هست . در اين صورت اين گرايش وجود خواهند داشت كه جزء كوچكتر بخشي از جزء بزرگتر قلمداد گردد .
نوع اجزاء
نوع تك تك اجزاء اثر مهمي بر بيان يك كليت دارد . نوع يك جزء را عوامل گوناگون مشخص مي سازندكه مهمترين آنها عبارتند از : فرم ، اندازه ، جنس ، رنگ ، كاربرد و محتوا . هر چه اجزاء از يكنواختي بيشتري برخوردارباشند زودتر در جمع به صورت يك كل به چشم خواهند آمد و هر چه هر جزء به تنهايي كامل تر باشد ، مجموعه به مجموعه اي نامتجانس شبيه خواهد شد و كل فاصله بيشتري از يك واحد همگون پيدا مي كند .
اگر يكي ازاجزاء در يك يا چند عامل از عواملي كه ذكر شد با ساير اجزاء اختلاف داشته باشد ، به جزئي ويژه تبديل خواهد شد و به اين ترتيب از كل متمايز مي گردد .
سيستم نظم دهنده
رابطه ميان جزء و كل مسئله اي است بسيار قديمي ، كه حتي فيلسوفان يونان باستان نيز به آن پرداخته اند . بشر ، هم نيازمند وحدت است و هم تنوع ، وحدت و تعادل موجب آرامش مي شوند و تنوع باعث تنش و تحرك . در استفاده از لفظ وحدت در معماري بايد كمي بيشتر دقت كرد .اما اين وحدت هميشه به يك صورت بيان نمي شود و مفهوم آن هم همواره ثابت نيست ، بلكه اين سيستم نظم دهنده است كه تا حد زيادي به آن وحدت مي بخشد . اين سيستم مي تواند چنين باشد كه وحدت در نگاه اول معلوم شود به آن وحدت مي بخشد . اين سيستم مي تواند چنين باشد كه وحدت در نگاه اول معلوم شود و تمامي عوامل ديگر در حاشيه قرار گيرند و يا اينكه سيستم نظم دهنده چنان پيچيده باشد كه وحدت كل موجود به سختي قابل تشخيص باشد .مي توان سه گونه سازماندهي اصولي براي سيستم هاي نظم دهنده در نظر گرفت :سيستم مرکزي ،سيستم خطي و يا سازماندهی آزاد .
وحدت unity منظور از عبارت وحدت ادراك و تجربه مجموعهاي از عناصر متعدد و متنوع به صورت يك كل واحد است.
هر چند يك كل ميتواند تنها شامل يك جزء باشد، ولي آن را موجودي واحد و نه «وحدت يافته» مينامند. شرط وجودي وحدت، وجود بيش از يك جزء يا عنصر است كه آن را كثرت نامند.
تعداد نوع و رابطه حاكم بين اجزاء و عناصر تاثيري مهم بر ايجاد وحدت در يك كليت دارند.
گوناگوني نوع اجزاء كه اصطلاحاً تنوع ناميده ميشود مساله ايست كيفي، از آنجا كه هر عنصر داراي شخصيت قوه محركه و گرايشهاي خاص خود ميباشد، نظم حاكم بر اجزاء، از اهميتي خاص برخوردار ميشود. منظور نظمي است كه خاصيتهاي نوع و كيفيت حاصل از تعداد اجزاء را در نظر داشته بتواند با ايجاد رابطهاي مشخض، عناصر را به يك كل تبديل نمايد، لذا حس وحدت در يك پديده مترادف يا نفي شخصيت هر جزء نبوده و يا در جهت تنزل كميت اجزاء نيز نميباشد.
هماهنگي Harmony
همكاري و همراهي هدفمند گروهي از عناصر جهت نيل به ايجاد يك كليت.
در بحث هماهنگي توجه به سه نكته مهم است،
اول اينكه در اين مبحث اجزاء داراي تنوع بوده و هر كدام داراي شخصيت خاص خود مي باشند.
دوم اينكه هر جزء داراي نقش خاص خودش هست
سوم اينكه اجزاء به طور منسجم در ارتباط متقابل و هدفمند با يكديگر قرار دارند.
نظم Order
فضا از عناصر مختلفي تشكيل شده است. اين اجزاء همگي زير مجموعه يك نظام يا سيستم هستند. اين نظام ممكن است خيلي ساده و روشن و يا پيچيده باشد.
تعادل معمولاً در يك منظره مي توان بسهولت يك محور پيدا كرد . ما بيشتر عادت داريم موضوعات را با توزيع كردن قسمتها بر روي محورهاي عمودي درك وقبول نماييم . ما اين رضايت بصري را به عنوان تعادل تشخيص مي دهيم . وقتي هر دو سمت يك محور شكل يكديگر باشند ، آنها در حالت قرنيه بوده واجسام در دو سوي محور ، كاملاً يكسان اند و بستگي مستقيم با اجسام ديگر موجود در آن چارچوب دارند . هر جزو آن به عنوان واحدي از مجموعه به حساب مي آيد . گاهي در يك طرح قرينه روي يك جسم تكيه بيشتري مي شوند .چنين جسمي ممكن است مبدأ يا انتهاي يك محور اصلي باشد . يك طراح قرنيه كنترل و قدرت را نشان مي دهد ، منظره را سيستماتيك مي كند و خطوط را سخت . در هر صورت بايد هماهنگي عميقي بين آنها باشد . در قرنيه سازي ، واحدها تكرار مي شوند و هر واحدي در نوع خود قابل توجه است . طرح قرنيه بايد بيانگر يك عمل قرنيه باشد . متضاد طرح با قاعده و متقارن ، طرح نامتقارن است .
. مناظر زيباي طبيعت هرگز متقارن نيستند . ولي توازني بين دو سوي محور برقرار است . اين توازن را ” تقارن نظري ” مي نامند . براي ايجاد فضايي طبيعي و زيبا هميشه بايد توازن را در نظر داشت و تقارن نظري كامل به وجود آورد .
تقارن يك فرمول طراحي است كه شايد از هزاران سال پيش در انبيه و مناظر سبز به كار رفته است . از طريق تقارن مي توان به سهولت توازن در منظره ايجاد كرد . امروزه بيشتر معماران منظر ، راه حل نامتقارن را درايجاد توازن و تعادل توصيه مي كنند .
تنوع هم آميزي بافت ها و فرم و رنگ هاي مختلف تنوع ايجاد مي كند . تنوع كم باعث ايجاد يكنواختي شده و تنوع زياد سردرگمي پيش مي آورد . براي ايجاد فضايي دل نشين بايد تنوع در حد اعتدال باشد . ايجاد تنوع غالباً به سرعت به كثرت منتهي مي شود . بنابراين موجب عدم برداشت ويژه از منظره شده و هرج و مرج بصري ايجاد مي نمايد . بايد توجه داشت كه تنوع به مثابه چاشني غذاست ولي خود غذا نيست .
هويت گياهان در هويت خيابانها و معابر نقش عمده اي دارند . رديف درختان از يك گونه خاص درمعابر شهري ( خيابان ولي عصر تهران چنار كهنسال و بزرگراه چمران با درختان سرو نقره اي و درختچه هاي توري ) هويت اين معابرند .
كاشت گونه اي با فرم متمايز از درختان رديفي معابر در گلوگاه هاي و مكانهاي خاص نيز به نوعي ديگر به اين مكانها هويت مي بخشد. در برخي موارد ، محله ها و مراكز با اسم آن درخت خاص مشخص مي شوند .
هويت بخشي از گياهان از طريق تشخيص نيز ممكن است ايجاد شود . تك درخت سايه داري كه در بياباني سوزان سايه اش را از سر رهگذران دريغ نمي كند بدون آنكه اسمي روي محل داشته باشد ، به آن بيابان هويت بخشيده است . سرو ابرقوست هر چند در نام ابر قو نقش ندارد و چه بسا عمري درازتر از ابرقو داشته باشد .
اشراف
از عوامل مؤثر در انبساط خاطر مناظر ، به ميزان اشراف مي توان اشاره كرد . به هر نسبت كه زاويه رؤيت اجسام به زاويه ديد راحت ، نزديك تر باشد ، درك بصري در كوتاهترين مدت و در يك نگاه از كليت ، زمينه ديد حاصل خواهد شد . زاويه ديد راحت انسان محدود است و بديهي است كه تمامي اجسام را كه در اندازه هاي مختلف موجودند نمي توان از فواصل گوناگون تحت اين زاويه مشاهده كرد . ابعاد گياهان نيز باتوجه به ميزان نهايي رشد مقادير مشخصي هستند ، لذا در اين ميان به دو طريق مي توان احساس ديد مسلط را ايجاد كرد . اولاًبا تنظيم فاصله جسم تاچشم ثانياً با تجميع گياهان كوچك و انبوه كاري آنها در مواردي كه تمايلي به كوتاه كردن فاصله گياهان تا چشم ناظر نيست . بدين منظور سطوح گذربندي ، مبدأ و مكان هندسي نقاط ديد محسوب مي شوند و با توجه به حجم جثه گياهان به نسبت ارتفاع آنها گياهان پا كوتاه نزديكتر و گياهان با ارتفاع دورتر از معابر كاشته مي شوند . البته گياهان با حجم كوچك و محدود مي توانند بصورت چندتايي يا انبوه كاري ، كاراكتر اجتماعي و احدي پيدا كنند و در فاصله دورتري مطرح شوند . نزديك ترين گياهان به چشم ناظر ، گلهاي حاشيه هستند . اين گلها معمولاً چثه اي كوچك دارند و به صورت رديفي (مثل گل اختر و كوكب و رزهاي پا كوتاه ) يا چند رديفه و انبوه ( مثل بنفشه و مينا چمني ) كاشته مي شوند .
مسئله ديگر ، اشراف بر كميت بيشتري از عناصر گياهي است . اين يك انسان گرايش به ارتقاي اطلاعات از محيط خود دارد . هر وقت درمحيط هاي ناشناخته قرار بگيرد احساس نا امني و نگراني مي كند و بيشترين احساس اعتماد و تسلط در جايي حاصل مي شود كه از جواب اطلاع و حضور افزوده شود و به همان ميزان نياز به ارتقاي اطلاعات برآورده خواهد شد .
هر قدر ناظر در ميدان ديد خود تحت زاويه اي در صحنه قائم ، از جند قدمي خود در سطح زمين تا خط آسمان ، زمينه هاي بيشتري را مشاهده كند، و هر قدر بتواند اجسام و صحنه هاي فاصله دورتري را بيند ، و به بياني ديگر ، هر قدر مناظر بيشتري داشته باشد ، به همان ميزان از مشاهده مناظر لذت خواهد برد و ارضا خواهد شد . از نظر فيزيولوژي نيز تماشاي مناظر و چشم اندازهاي دور دست موجب استراحت تطابق كره چشم مي گردد .
نشانه
كاشت درختان به صورت تك درختان بلند و مشخص با اندام و هيكلي مشخص در نقطه اي از يك محيط كه از غالب نقاط ديده مي شود ، به عنوان عاملي براي جهت يابي يا نشانه كاربرد دارد . يك درخت ممكن است بابت شكل خاص شاخ و برگ ، گلها يا ميوه هايش انتخاب شود .
مقياس و تناسبات
در طراحي محوطه شناخت و كاربرد مقياس و اندازه ها اهميت به سزايي دارد . بدين معني كه ، اندازه صحيح فواصل و ابعاد بکار رفته باعث ايجاد توازن و ترتيب در محوطه مي شود . در جايي كه مقياس كوچك است ( مثل حياط هاي منازل مسكوني كوچك ) فاصله يا دامنه ديد كم است . پس قوه ادراك و بينش مقدار زيادي تغيير مي كند . لذا در مقياس هاي كوچك جزئيات بيشتر گياهان تك تك ديده مي شود و كوچك ترين دگرگوني در رنگ و يا برگ ، خيلي زود به چشم مي خورد . در چنين مقياس هايي هر گياه به طور انفرادي توده اي را را تشكيل مي دهد . زياده روي در به كار بستن آنها باعث ايجاد يكنواختي مي شود . در صورتي كه تكرار گياهان و كشت توده هاي همگن آنها در محيط هاي وسيع هماهنگي مي آفريند . در فضاي كم و كوچك از درختان بزرگ و بلند كه تاج آنها بالاتر و پر شاخ و برگ بيشتر سطح را گرفته و محيط را كوچكتر نشان مي دهند .
يكي از اهداف مهم در طراحي محيط سبز ، آفرينش كيفيتي است كه بين تجربه و احساس انسان و المانهاي بزرگ اطراف ما ، پلي تعبيه نمايد . براي اين منظور درختان تاثير منحصر بفردي دارند زيرا وقتي كه از فاصله اي ديده مي شوند ، المانهاي نسبتاً بزرگي هستند ، در حالي كه از نزديك ملاحضه شوند به سيستم تركيبي از شاخه ها و تركه ها و برگها و شكوفه ها تجربه مي شودند . اين كيفيت از درخت يكعامل تبديل مقياس عالي ساخته است كه ضمن اينكه با انسان هم مقياس است ، در عين حال با ساختمانهاي بزرگ نيز هماهنگ و متناسب است .
اين نوع درختان بايد در اطراف ساختمانهاي بلند كاشته شوند و از آنها بعنوان تبديل مقياس بين انسان و ساختمان چند طبقه يادكرد .يكي از اصلي ترين ارزشهاي درختان اين است كه براي ساختمان ايجاد مقياس مي كنند
آرامش: آسايش فيزيكي و رواني، فرم نرم و روان، رنگهاي سرد، نور و صداي ملايم، آشنايي و هماهنگي عوامل، ويژگيهايي فضايي هستند كه ميتوانند احساس آرامش را به وجود بياورند.
رسمي بودن، روابطي كه داراي نظمي ساده و واضح هستند، احساس رسمي بودن را منتقل ميسازند. وابستگي شديد به قوانين تقارن دو طرفه و اغراق دربارة مقياس ميتوانند چنين احساسي را بيان كنند. اما، فضاهاي رسمي ممكن است خسته كننده به نظر برسند.
غير رسمي بودن. فضاهايي كه داراي نظمي ناموزون هستند، يا نظمي پيچيده و كامل (مثلاً تعادلي پنهاني) دارند، احساس رهايي و غير رسمي بودن را بيان ميكنند. اين فضاها ميتوانند بسيار هيجانانگيز نيز باشند.
وقار و سنگيني روابط كاملاً هماهنگ، اگر با رنگهاي تيره و اشباع نشده تركيب شوند، احساس وقار را منتقل ميسازند. اين فضاها ميتوانند درون نگر بوده فرد را ترغيب به تامل و تفكر نمايند.
تعمق: مواد ساده و با كيفيت عالي و فقدان عناصر انحرافي ميتوانند بيننده را به تعمق وادارند. اين احساس، خصوصي بودن و خلوت، ايمني آشكار، نور ملايم و پراكنده و جدايي از تاثيرات محيط خارج از فضا تقويت ميشود.
پويايي: فرمهاي زاويهدار مشخص، بافتهاي خشن، رنگهاي درخشان و تضاد زياد در خط، فرم، رنگ و بفات، احساس پويايي را بيان ميكنند. اين احساس با سازماندهي پيچيدة عناصر، كانونهاي متعدد قضايي، حركت و نقوش پيچيده يا متغير نور و سايه نيز ميتواند ايجاد شود. شادي و شوخي فرمهاي آزاد و روان و تخيلي، ريتمهاي ساختاري پيچيده يا تغيير يابنده و تواليهاي فضاهايي احساس شادي را منتقل ميكنند. حركت و بازي نور، آب و صدا هم ميتواند اين احساس را شدت بخشد.
بايد آگاهانه تركيب فضايي، لايههاي فضايي فرمهاي درون فضاها، و فرمهاي قاب گرفته شده را ترتيب دهيم به طوري كه مضمون مشتركي را بيان كرده، حس مورد نظر را القا كنند.
در هنگام ايجاد فضاي خارجي، بايد تجربه را به شكل رشتهاي تسلسلي در نظر بگيريم كه در طول زمان كشف ميشوند و بايد هر يك از اين فضاهاي واقع در اين تسلسل را طوري طراحي كنيم كه مضمون كلي طرح را برگرفته، ضمناً كيفيت و ويژگي مورد نظر فضا را القا نمايند.
آرامش آسايش فيزيكي و رواني، فرم نرم و روان، رنگهاي سرد، نور و صداي ملايم، آشنايي و هماهنگي عوامل، ويژگيهايي فضايي هستند كه ميتوانند احساس آرامش را به وجود بياورند.
رسمي بودن روابطي كه داراي نظمي ساده و واضح هستند، احساس رسمي بودن را منتقل ميسازند. وابستگي شديد به قوانين تقارن دو طرفه و اغراق دربارة مقياس ميتوانند چنين احساسي را بيان كنند. اما، فضاهاي رسمي ممكن است خسته كننده به نظر برسند.
غير رسمي بودن
فضاهايي كه داراي نظمي ناموزون هستند، يا نظمي پيچيده و كامل (مثلاً تعادلي پنهاني) دارند، احساس رهايي و غير رسمي بودن را بيان ميكنند. اين فضاها ميتوانند بسيار هيجانانگيز نيز باشند.
وقار و سنگيني روابط كاملاً هماهنگ، اگر با رنگهاي تيره و اشباع نشده تركيب شوند، احساس وقار را منتقل ميسازند. اين فضاها ميتوانند درون نگر بوده فرد را ترغيب به تامل و تفكر نمايند.
تعمق
مواد ساده و با كيفيت عالي و فقدان عناصر انحرافي ميتوانند بيننده را به تعمق وادارند. اين احساس، خصوصي بودن و خلوت، ايمني آشكار، نور ملايم و پراكنده و جدايي از تاثيرات محيط خارج از فضا تقويت ميشود.
پويايي
فرمهاي زاويهدار مشخص، بافتهاي خشن، رنگهاي درخشان و تضاد زياد در خط، فرم، رنگ و بفات، احساس پويايي را بيان ميكنند. اين احساس با سازماندهي پيچيدة عناصر، كانونهاي متعدد قضايي، حركت و نقوش پيچيده يا متغير نور و سايه نيز ميتواند ايجاد شود. شادي و شوخي فرمهاي آزاد و روان و تخيلي، ريتمهاي ساختاري پيچيده يا تغيير يابنده و تواليهاي فضاهايي احساس شادي را منتقل ميكنند. حركت و بازي نور، آب و صدا هم ميتواند اين احساس را شدت بخشد.
بايد آگاهانه تركيب فضايي، لايههاي فضايي فرمهاي درون فضاها، و فرمهاي قاب گرفته شده را ترتيب دهيم به طوري كه مضمون مشتركي را بيان كرده، حس مورد نظر را القا كنند.
در هنگام ايجاد فضاي خارجي، بايد تجربه را به شكل رشتهاي تسلسلي در نظر بگيريم كه در طول زمان كشف ميشوند و بايد هر يك از اين فضاهاي واقع در اين تسلسل را طوري طراحي كنيم كه مضمون كلي طرح را برگرفته، ضمناً كيفيت و ويژگي مورد نظر فضا را القا نمايند.